chapter 4

71 10 0
                                    

تهیونگ در حالی که داشت برای صبحانه خودشون قهوه درست میکرد نگاهی به ساعت انداخت، وقتش بود پسرش رو بیدار بکنه.

پس بعد از گذاشتن قهوه ها روی میز به سمت اتاقشون رفت که پسر کوچکتر رو در حالی که داشت چت میکرد و لبخند بزرگی به لب داشت دید.

با اخم کوچیکی به چارچوب دیوار تکیه داد و دست به سینه شد و پرسید:

″صبح به این زودی با کی صبحت می‌کنی؟″

جونگکوک که متوجه حضور همسرش شده بود گوشی رو کنار گذاشت و با همون لبخند و رویی خوش رو به مرد گفت:

″صبح بخیر مرد من″

تهیونگ که جواب دلخواهش رو نگرفته بود به سمت پسر رفت و دستش  رو دو طرف صورتش گذاشت و گفت:

″کی بود؟″

پسر که کمی دلخور شده بود با اخم واضحی گفت:

″مینگیو، حالا راضی شدی″

مرد که فهمید همون دوستی بود که دیشب از ناکجا آباد پیداش شده بود اخمش به لبخند تبدیل شد و بوسه ای روی پیشونی پسر گذاشت و برای یادآوری گفت:

″دو ساعت دیگه دادگاه داری آقای وکیل قرار نیست از تخت دل بکنی″

جونگکوک با همون اخم کمی خودش رو بالا کشید و به تخت تکیه داد و گفت:

″ شب سختی رو پشت سر گذاشتم که اگه بخوامم نمیتونم بلند بشم″

″شب سخت ولی لذت بخش″

تهیونگ با خنده گفت و پتو رو از روی پسر کنار زد و با اون حالت خاص نگاهش و چشم های خماری که جونگکوک میتونست به زیبایی تمامشون قسم بخوره از پایین نگاهی به چهره پسر انداخت و بوسه ای روی نیپل های پسر گذاشت و بعد سریع فاصله گرفت تا بیشتر از این برای پسر دیر نشه.

″صبحونه حاضره، یه دوش بگیر و بیا همینطوریشم دیر کردی″

پسر سریع تکون داد و به سمت حمام اتاقشون رفت، توی این فکر بود که راجب تهیونگ با مینگیو حرف بزنه چون اون پسر روانشناس بود و خب درسته که تهیونگ نمیتونه پیش دکتر بره ولی شاید مینگیو بتونه بهشون کمک کنه.

تهیونگ گفته بود که همه چیز رو درست می‌کنه ولی همچنان بیش از حد حساسه و این نگران کنندست.

دوش کوتاهی گرفت و از حمام خارج شد سریع بعد از خشک کردن بدنش لباس هایش رو پوشید کت و شلوار سیاه رنگ با کراوات همرنگش از عطر تلخ تهیونگ زد.

درسته عطر تنه تهیونگ یه چیز دیگه بود ولی این عطر تلخ از وقتی باهاش آشنا شده بود همراهشون بود تا به الان.

″تهیونگا″

تهیونگ که پشت لب تاب نشسته بود و داشت کار میکرد با صدای جونگکوک سرش رو بالا آورد و عینکش رو برداشت و با لبخند بهش نگاه کرد.

Coming back | VkKde žijí příběhy. Začni objevovat