Part 2

189 28 395
                                    

با خارج شدن از ساختمون سفارت، عینکشو به چشماش زدو سمت ماشینی که با در باز منتظرش بود رفت. بعد از سوار شدن به همراه عکاسش، نفس عمیقی کشید و به خاطر هوای خفقانی که به یکباره بهش دست داد، شیشه ماشینو پایین داد تا هوای تازه حالشو بهتر کنه.

-سرورم لطفا وقتی ماشین درحال حرکته شیشه‌ی پنجرتونو بالا بدید. به خاطر مسائل امنیتی لازمه ... عذرمیخوام.

با کلافگی پوفی از حرفای بادیگارد شخصیش کشید و شیشه رو بالا داد. حالا که داشتن به قصر برمیگشتن نیاز داشت تو سکوت با خودش فکر کنه...دنبال بهونه ای بگرده و بعد از تحویل دادنش به ملکه، به سرعت به اتاقش فرار کنه و تا شب سروکلش پیدا نشه.
لازم داشت به تمامی اینا فکر کنه اما خب مشاور لی و صحبتای تکراریش قرار نبود این اجازه رو به جیمین و افکارش بده.

بعد از رسیدن به قصر با خستگی از ماشین پیاده شد و خواست از پله ها بالا بره که صدایی مانع شد:

-عالیجناب؟ اگه اجازه بدید من از حضورتون مرخص میشم.

به سمت عکاسش برگشت و ابروهاشو بالا گرفت:

+ساعت چهاره و دوساعت دیگه جشن شروع میشه. مگه نمیخوای عکس بگیری؟

-اگه اجازه بدید یه ساعتی رو برای استراحت برم خونه و به عکسای امروز رسیدگی کنم. شب حتما میبینمتون.

سری تکون داد و با دستش ضربه‌ی ارومی به شونه‌ی پسر زد.

+درسته، نمیخوام خسته شی. میتونی بری.

چشم از لبخند و تعظیم کوتاه پسر گرفت و سمت راننده شخصیش برگشت:

+ایشونو تا هرجایی که خواست برسون.

-نیازی نیست قربان.

جیمین چشمی چرخوند و با بردن یه دستش توی جیب شلوار طوسی رنگش، به پسر نگاه کرد.

+شد یه بار رو حرفم حرف نزنی؟

-من همچین جسارتی نمیکنم.

+جونگ‌کوک!

خنده‌ی ارومی به لحن حرصی جیمین کرد و بعد از خداحافظی مختصری، سوار ماشین مخصوص شاهزاده شد. دوربینشو روشن کرد و نگاهی به عکسایی که امروز توی سفارت چین ثبت کرده بود انداخت.
علاوه بر حرفه ای و مسلط بودن خودش، این جیمین بود که عکسارو زیباتر میکرد و جونگکوک نه تنها منکرش نمیشد بلکه دوست داشت اینو به خودشم اعتراف کنه. اما خب به نظرش اینجوری زیادی راحت به نظر میرسید. درسته جیمین با مهربونی اونو مثل دوست خودش میدونست، اما جونگکوک نمیتونست مرزهایی که بین دوتا دوست وجود ندارنو با شاهزاده کشورش رد کنه.

به محض رسیدن به خونه، نیم نگاهی به ساعت انداخت و پوفی کشید. درسته خسته بود اما وقتی واسه‌ی خستگی در کردن نمیدید. پس همونطور که لباسای بیرونیشو از تنش درمیاورد، لپ تاپشو روشن کرد تا سریع‌تر کار ادیت زدن عکسارو تموم کنه و بتونه واسه‌ی شب اماده بشه.

Crown Prince || Vkook,YoonminDonde viven las historias. Descúbrelo ahora