پارت ۱ :
بالاخره تموم شد
بعد ۱ روز خسته کننده ژاکتمو برمیدارم و با خدمه خداحافظی میکنم و از در میرم میرم بیرون
ماشینم رو کمی بالاتر پارک کردم تا یکم قدم بزنم
هوای خنک و نم بارون برای کسی که از گرما متنفره حس خیلی خوبی داره
سوار ماشین میشم و با کلافگی سرمو روی فرمون میزارم
کم کم دارم از خودم بابت همه چی بدم میاد
توی ۲۰ سالگی باید با دوستات بچرخی و بیخیال همه چیز فقط پول خرج کنی
نه اینکه باری که پدرت بعد مرگش برات به ارث گذاشته رو مدیریت کنی
اونم بار La marquesina !
یکی از گرون ترین و انحصاری ترین کلوپ های منهتن!
بالاخره به خونه میرسم
ماشین رو توی پارکینگ پارک میکنم و به سمت اسانسور میرم
دکمه 89 رو میزنم
پدرم بعد ۶۰ سال پاچه خواری کردن برای وزرای کشور و کله گنده ها تونست زندگی خوبی برای تک دخترش بسازه
البته زندگی خوب مالی!
از نظر پدرش فقط پوله که مهمه
بنظرش تامین احساسات کودک چیز مسخره و چرتی بود
چرا باید الکی احساسات رو به زبون بیاره؟!
مسخرست!چرا باید بشینه تو خونه چون دخترش شب کابوس دیده و الان از تنها موندن تو خونه میترسه؟ اونم وقتی که میتونی با شامپاین ریختن برای رییسش یه ماشین جدید بخره؟
خودش بزرگ میشه دیگ همین الانشم که بهترین اسباب بازی هارو داره و بهترین غذا هارو میخوره باید ازم تشکر کنه!(خانواده های تاکسیک)
این پنت هاوس رو هم وقتی ۲ تا جنده خوب برای شب جمعه رییسش جور کرده بود هدیه گرفت
پنت هاوسی که به متراژ هزار و چهارده مترمربع دارای شش اتاقخواب و هفت حمام همراه با دستشویی از سنگ مرمر ایتالیایی!
دو اتاق اختصاصی جهت آرایش بانوان! هیجوقت اینو درک نکردم که چرا باید این خونه کوفتی ۲ تا اتاق فقط برای ارایش کردن داشته باشع؟
کتابخانه، اتاق نمایش، سونا و جکوزی، استخر!
آپارتمانهای این برج تماماً سقفهای بلندی دارن و کف اتاقها از چوب بلسانه! اصلا نمیدونم چوب بلسان چه کوفتیه
البته ۳ تا اتاق بهترین بخش خونست بنظرم
۲ تا اتاق لیتل و یک رد روم
یکی با تم سیاه و یکی دیگه با تم سفید
چیه؟انتظار داشتین بگم صورتی و ابی؟دیگه خیلی کلیشه ای شده که دخترا صورتی دوست داشته باشن و پسرا ابی
اصلا کی برای اولین بار گفت رنگا جنسیت دارن ؟
لباسامو دراوردم و اب وان رو پر کردم
بدنم رو توی اب گرم ولو کردم و از نرم شدن عضله هام لذت بردم
اهنگ ملایمی با گوشیم گذاشتم و جام شرابم رو روی لبام گذاشتم
چشمام رو بستم و گوشمو به موزیک دادم که کم کم چشمام گرم شد
با صدای زنگ گوشیم به سختی چشمام رو باز کردم
این دیگه کدوم خریه این موقه زنگ زده
با حوله کنارم دستم رو خشک کردم و گوشیمو برداشتم
بدون نگاه کردن به صفحه گوشی جواب دادم
+بله؟
_سلام سکسی من! خبرمو نمیخوای بگیری بی معرفت؟
بله درست حدس زدم فقط تیامه که ساعت ۲ شب بهم زنگ میزنه و زر مفت میزنه تا رو مخم برع و اعصابمو بهم بریزه!
+شخصیت نداری تو گوساله؟ساعتو دیدی؟ خوبه میدونی من از ظهر تا ۱ ساعت پیش کلاب بودم تازه رسیدم خونه اومدم دوش بگیرم که تو وام خوابم برد و تو الان ارامشمو بهم زدی!
_باشه باشه مامی!نزن منو فقط ناراحت شدم که به رفیقت یه زنگ نزدی میخواستم بگم شب بیای خونه من بمونی تا صب مست کنیم نمیدونی چقد اعصابم بهم ریخته...
+باید ۱ ساعت پیش بهم زنگ میزدی الان حالشو ندارم . چته باز ؟ با دوست پسرت دعوات شده؟
_بره بمیره مرتیکه بیشعور! باهاش کات کردم بالاخره
+خا حالا باشه بعدا برام تعریف کن فعلا میرم کپه مرگمو بزارم خستم
_ چرا لیتل نداشتنتو سر من خالی میکـ..
حرفش تموم نشده بود که قطع کردم
اگه ولش کنی تا صب حرف میزنه مرتیکه
یه دوش ساده میگیرم و از حموم میام بیرون خودمو لخت پرت میکنم رو تخت
کل دیوار روبروم با پنجره ساخته شده که نور مهتاب رو توی اتاق میفرسته و ماه رو میشه دید
به ماه نگاه میکنم
هنوز اونقدر بی عرضه نشدم که نتونم برای خودم پارتنر انتخواب کنم! فقط اونی که میخوام نیست!
بعدشم من با اینهمه مشغله کاری وقتشم ندارم
بیخیال افکار مسخرم میشم و پتو رو روی خودم میکشم و میخوابم
از گرمای زیاد از خواب بیدار میشم
خدا لعنت کنه این زندگیو چرا انقد گرمهههه؟
پتورو از رو خودم کنار میزنم و به نوری که اتاقمو روشن کرده نگاه میکنم
چند ثانیه طول میکشه تا ویندوزم بالا بیاد
گوشیمو برمیدارم
ساعت ۱۲ ظهره
با گوشیم کولر های خونه رو روشن میکنم
توی اکسپلور برای خودم میچرخم که گشنکی مجبورم میکنه از تخت نرم و قشنگم دل بکنم
از پله های خونه پایین میرم و به سمت اشپزخونه میرم
در یخچال رو باز میکنم
فاک ! باید برم خرید هیچی ندارم کوفت کنم
یه پاکت شیر که تنها چیز موجود توی یخچال بود رو برمیدارم و توی کاسه ی غذای صبحانه میریزم و میزارم بیسکوییت های صبحانه توی شیر نرم شن
برای خودم قهوه میریزم و کاسه ی صبحونم رو برمیدارم و جلوی تلوزیون میشینم
یکم اخبار میبینم که حوصلم سر میره و کانال هارو برای پیدا کردن یه فیلم خوب بالا پایین میکنم
نه! انگار امروز روز شانس من نیست
تلوزیون رو خاموش میکنم و لیوان و کاسه خالی رو توی سینک میزارم
گوشیم رو چک میکنم که ۶ میس کال از تیام دارم
انگار اگه امروز نرم خونش جدی پارم میکنه!
لباسام رو میپوشم و به تیام پیام میدم
+نیم ساعت دیگه میام اونجا
سوار ماشین میشم و حرکت میکنم
سر راه براش مرغ سوخاری و پاستا خریدم که برای رفتار دیشبم راهم بده تو خونه
نیاز نیست زنگ در رو بزنم
چرا؟
چون کلید دارم
درسته من کلید خونه تیام رو دارم ، تیام هم کلید خونه منو داره
صمیمیت موج میزنه!
وارد خونه میشم و غذا هارو روی میز میزارم و تیام رو صدا میکنم
ساعت گوشیم رو نگاه میکنم
ساعت ۳ بعد از ظهر شد!چه زود
چرا خونه انقد ساکته؟من که بهش خبر داده بودم دارم میام
به طبقه بالا میرم که صدای ریزی از توی اتاق ته راهرو میشنوم
شوخی میکنی!
بزار ۳روز از کات کردنت بگذره بعد پسرای مردم رو بفاک بده مرتیکه!
انگار بابد در رد روم این خونه رو قفل کنم
تیام تا کل شهرو بفاک نده ولکن نیست
در رو خیلی اروم باز میکنم و از لای در داخلو دید میزنم
تیام پدل به دست پسری که روی پاش دراز شده و چشم بند به چشم داره و دستاش پشت کمرش اسیر دست های تیام شده رو اسپنک میکنه
در رو بیشتر باز میکنم و به در تکیه میدم که تیام منو میبینه
نیشخندی میزنه و به کارش ادامه میده
حقیقتا پسره خوب ناله میکنه!
با چشم به پدل و پسره اشاره میکنه
منظورش اینه از پسره خوشت میاد؟بیا خودت اسپنکش کن
شونه ای بالا میندازم و بیخیال از اتاق میام بیرون
سمت اشپزخونه میرم و نصف پاستارو توی ظرف برای خودم میریزم و شروع به خوردن میکنم
تموم که شد سمت مبل راحتی میرم و سیگارم رو روشن میکنم
میبینم که تیام با یه تیشرت و شلوارک جدید از پله ها میاد پایین و پشتش همون پسره با قیافه سرخ و خجالتیه
_چه عجب ساشا خانوم! ما شمارو دیدیم
+لیاقت نداری مرتیکه! برات غذاهای مورد علاقتو خریدم بیام برای کات کردنت دلداریت بدم اونوقت تو داری کون پسرای مردمو کبود میکنی؟ این رسمش نیست
میاد کنارم میشینه و از پاکت روی میز سیگاری درمیاره
پسره کنار پاش روی زمین میشینه که تیام با اشاره ی سر به فندک اشاره میکنه
پسره با هول و استرس فندک رو روشن میکنه و جلوی سیگار روی لب تیام میگیره
کامی از سیگارش میگیره و به من نگاه میکنه
_خوب منم داشتم خودمو اروم میکردم دیگ! بعدشم این جوجه هم خیلی وقت بود پیشم نیومده بود گفتم تنوع میشه
رو به پسرک میگه
_مگه نه توله؟
پسره با سر پایین اروم میگه
=بله ددی...
نیشخندی بهشون میزنم و از سیگارم کام دیگه ای میگیرم
+خوبه ! پس من دیگه برم که شما با خیال راحت خودتو اروم کنی
_اووو! مادام حسودیشون شد؟ از شما بعیده ساشا خانوم! نکنه شما هنوز لیتل پیدا نکردی؟
+اولاً من دنبال لیتل نیستم و بود و نبودش به تخمم نیست! دوما انقد با این چرت و پرتا رو مخم نرو باز سردرد میگیرم
_من که دارم چیز دیگه ای میبینم! اخرین باری که به رد روم رفتی کی بوده؟مطمعنم تمام وسایلت خاک گرفتن! همینجوری پیش بری باید وسایلتو بزارم تو حراجی بفروشم حداقل بقیه ازشون استفاده کنن حیف نشه تو ام که داری پیر میشی بدردت نمیخوره
+من تازه ۲۰ سالم شده کجام پیره؟ بعدشم من معتاد به سکس نیستم برعکس تو که هرشب یه نفرو رو تختم بفاک بدم. هرموقع دلم بخواد یه خوبشو پیدا میکنم حالا هم دارم میرم با کار و زندگیم برسم
نگاه دیگه ای به پسرک انداختم که مشخصه از حرفامون خجالت کشیده و گوشاش و لپاش سرخ شده
میرم سمتش و با ۲ انگشتم فکشو میگیرم و سرشو میارم بالا
+اسمت چیه توله؟
=ام..
نگاهی به تیام میکنه که تیام با سر بهش اجازه صحبت میده
=اسمم متینه خانم...
روی صورتش رد انگشتای تیام هست و چشماش ترس خاصی داره
ولش میکنم و بعد گرفتن گوشیم و سوییچم از در خارج میشم
کیو دارم گول میزنم ؟ من واقعا دلم یه لیتل فاکی میخواد..
اول باید برم خونه لباسامو عوض کنم
فاک چرا حواسم به لباسام نبود؟الان مجبورم اینهمه راه برم دوباره
بعد عوض کردن لباس و انجام دادن کار های اداری و قرارداد های مختلف با کشور های مختلف به کلاب میرسم
ساعت ۷ شب شده
چقد امروز داره زود میگذره
امروز به نسبت روزهای دیگه کارم کم تره
ساعت ۱۱ شب شده و من دیگه کاری تو کلاب ندارم
هیجوقت فکر نمیکردم مدیریت انقد سخته!!!!
روی صندلی روبروی بار میشینم و همون مشروب همیشگیم رو سفارش میدم
بد نیست یکم به خودم حال بدم نه؟
به مارتینی محبوبم که با زیتون و لیمو تزیین شده نگاه میکنم و یه باره همه ی نوشیدنی رو سر میکشم
رو به مسئول بار میکنم و یکی دیگه سفارش میدم
یکی دیگه
یکی دیگه
و یکی دیگه...
سرم داره گرم دیگه و حس سرخوشی داره به سراغم میاد
شت باید برم دست شویی
از جام بلند میشم و به سمت دست شویی مخصوص توی اتاق کار خودم میرم
وقتی برمیگیردم با صحنه جالبی روبرو میشم!کلاب ساشا👆🏻
_________________________
سلام سلام بچه هاااا
چطورین؟حالتون خوبه؟
میدونم دلتون برام تنگ شده بود
همونطور که قول داده بودم دومین رمانم رو نوشتم
اما اینبار ددی لیتل گرل نیست!
اینبار خیلی فرق داره و قراره حسابی سوپرایز شین
ممنون میشم مثل رمان قبل ازم حمایت کنین و با کامنت و ووت بهم انرژی بدین🤍
پارت اول رو حداقل به ۵۰ ووت برسونین دیگ...
YOU ARE READING
My babies |BDSM|
Historical FictionMy babies |اگه میدونستین زجه هاتون چقدر برام زیباست انقدر فریاد میزدین که لال بشین| 🔞تقریبا همه ی پارت های این بوک دارای صحنه های جنسی و خشونت امیزه🔞 بهمون عشق بورز ما بدون تو هیچیم مامی! ساشا خسته از روتین حوصله سربر و مسخرشه که یک لیتل کیوت وارد...