تلوزیون بزرگ توی اتاق داشت از خبر ازدواج و قرار هنرمندا میگفت و گوجو خودشو با صدای مجری مشغول کرده بود تا تلفن رئیسش تموم شه و دلیلی که تا دفترش کشونده بودتش بهش بگه.پیرمرد درحالی که لبخند مشکوکی روی لباش داشت کاغذای توی دستشو روی میز پرت کرد و روبه روش نشست.
_ یه نگاه بهشون بنداز.
بیحوصله مشغول ورق زدنشون شد.
_ مانگاهای یائویی؟
_ دقیق تر بخون...آمار خواننده ها...طرفدارا...خیلی بیشتر از اون چیزیه که فکر کنی!
گوجو نفس عمیقی کشید : رئیس...باز چه کابوسی برام دیدی؟
صدای خنده پیرمرد بالا رفت : من هر کاری میکنم برای موفقیت خودته...یکم قدردان باش.
بدون اینکه چیزی بگه خودشو با مجله توی دستش سرگرم کرد...باید اعتراف میکرد رقم زیادی بود.
_ خواننده ها پروژه بازیگری میگیرن تا معروف شن...با شناختی که ازت دارم همچین کاری ازت برنمیاد...استعداد تو بینظیره ولی توی صدات خلاصه میشه.
مشغول ضربه زدن با انگشتش به کاغذ روغنی مجله شد...اینکه رئیس داشت قبل از گفتن خبر مقدمه چینی میکرد مطمئنا چیز خوبی در انتظارش نبود.
_ بخاطر معروف شدن؟ من الانشم خیلی معروفم!
_ معروف شدن با محبوب شدن خیلی فاصله داره پسر جون...اینبار هدفمون محبوبیت بین آدمای خاصیه...که اصلا کم نیستن...و من اولین کسیم که همچین ایده بمبی به ذهنش رسیده!
_ درسته...ایده های بمبت همیشه زندگی منو میترکونه.
با لحن پوکری گفت و جوابش ضربه ای بود که به کمرش خورد.
_ ای ای ای...تو چی میفهمی آخه پسر...اگه سر زبونا نباشی کم کم محو میشی...همه اینکارا سود متقابله...من به پولم میرسم و تو به شهرتت!
آهی کشید و سرشو سمتش چرخوند : خب؟قراره چیکار کنم؟
همین کافی بود تا نیش مرد روبهروش باز بشه.
_ مانگای پر طرفدار به تازگی انیمیت شده...پروژه صداگذاریش با کمپانی ما بوده که میخوام بسپرمش به خودت.
_ زیادم سخت بنظر نمیرسه.
_ صد بار بهت گفتم حواست به جزئیات باشه...کامل بخونش تا بعدا اعتراض نکنی.
دوباره یه دسته کاغذ بزرگ تر سمتش پرت کرد و گوجو مشغول ورق زدن شد.
واقعا چیز خاصی نبود...یه انیمه آبکی که حتی اکشن هم نبود تا توجهش جلب بشه.
_ تک فصله و قسمتاش هم کمه...از پسش برمیام.
بیتوجه به صفحه های آخر گفت و رئیسش با نیشخند شیطانی بهش خیره شد.
" من بهت هشدار دادم پسر...خودت نادیدش گرفتی و این تقصیر من نیست "
پیرمرد با خودش فکر کرد و گوجو بلاخره تونست از دفتر شکنجه بیرون بزنه.
_ راننده تو پارکینگ منتظره.
منیجرش گفت و پسر جوون سمت خروجی کمپانی راه افتاد.
با اینکه آدم مثبتی بود ولی هیچ حس خوبی به این کار جدید نداشت...
***
" گوجو ساتورو...خوانندهی خوش صدایی که از همون اول بخاطر ظاهر خاصش مورد توجه عموم قرار گرفت و خیلی زود بین اکثر طرفدارای سبک پاپ معروف شد...به اعلام کمپانی وانپول ظاهرا این خواننده پرطرفدار قراره برای اولین بار در پروژه غیر از موسیقی شرکت داشته باشه."
بیتوجه به صدای تلوزیون قرصشو بالا انداخت و بعد از نوشیدن یه لیوان کامل آب دوباره شروع کرد : عا....عاااا...عاااا
از دردی که توی حنجرهی خستش پیچید اخمی کرد...انگار علاقهای به خوب شدن نداشت.
خوب میدونست بیش از حد داشت به خودش سخت میگرفت ولی به این اوضاع عادت کرده بود.
وقتایی که تک و تنها توی خونه مینشست نمیتونست چیزی رو تحمل کنه...ولی وقت پشت میکروفون بود وارد دنیای جدیدی میشد.
دنیایی که میتونست خودشو جای شخصیتا بزاره و گذر زمانو حس نکنه.
حتی قورت دادن آب دهنش هم براش آزار دهنده شده بود و به عنوان آخرین راه حل باید میرفت سراغ آب داغ...سنتی و تضمینی!
غذای ماهی بتای سیاهرنگش رو توی تنگ بزرگ ریخت و با صدای پیغامگیر موبایلش خودشو روی کاناپه پرت کرد.
_ گتو سان؟طبق معمول نمیخوای جواب بدی پس فقط خبرارو برات میگم و قطع میکنم...پروژه جدیدی که از قبل رزروش کرده بودی جلو افتاده...کمپانی وانپول هم گوجو ساتورو رو براش انتخاب کرده.
با تعجب توی جاش نیم خیز شد و به موبایلش که روی میز بود چنگ زد.
_ چی گفتی؟آخ!
نالهی بلندی از درد گلوش کرد و صدای هایبارا لحن نگرانی به خودش گرفت : حالت خوبه؟
گتو مجبور شد با آروم ترین لحنی که میتونست حرف بزنه : گفتی...با کی قراره صداگذاریش کنیم؟
_ همون خواننده معروفه...گوجو ساتورو!
آهی کشید و بعد از قطع کردن تماسش مشغول فکر کردن شد.
قرار بود با کسی که همیشه آهنگاشو گوش میکرد کار کنه و این عجیب بود...
خبر خوبی بنظر میومد ولی تنها چیزی که بهش فکر میکرد حنجرهی ملتهبش بود.
باید زودتر یه چارهای براش پیدا میکرد...سرش شلوغ تر از این حرفا بود که با یه مشکل کوچیک کاراشو عقب بندازه.

ESTÁS LEYENDO
your voice
Fanfic{کامل شده} تا حالا فکر کردین صداپیشه ها چه بار سنگینی رو به دوش میکشن؟ گوجو هم نمیدونست...نه تا وقتی که خودش هم مجبور شد برای یه شخصیت انیمهای گویندگی کنه! NAME : your voice (صدای تو) ANIME : JUJUTSU KAISEN GENRE : FAN FICTION _ DRAMA _ COME...