Shot1

291 55 34
                                    

وارد بوک سناریوهام بشین و سناریو شماره 2که برای این فیکه رو بخونین...دوتا ادیت ساده هم داره که توی چنلم هست.
--------------------------------------------------------------

پشت در ایستاد و نفس عمیقی کشید و بعدش چند ضربه بهش زد.

با شنیدن صدای رییس دانشگاهشون درو باز کرد و سعی کرد با قیافه مظلومی وارد بشه.

دقیق بعد از ورودش صدای بویونگ توی اتاق پیچید...البته نه اینکه چیزی بگه...نه... فقط جیغ کشید!

زنو مردی که دو سمت اون دختر نشسته بودن شروع به آروم کردنش کردن و مواظب بودن دراین حین دستشون به سر کاملا باند پیچی شدش برخورد نکنه.

مدیرشون عینکشو از روی چشماش برداشت و با انگشت هاش گوشه های چشماشو فشار داد و با دستش به یونجون اشاره کرد که بشینه روی یکی از صندلی ها.

یونجون چند قدم جلو رفت و روی دور ترین صندلی به اون خانواده عصبانی نشست.

معلوم بود که آقای ژانگ اونارو آروم کرده که بلند نشدن و یونجونو وسط اتاق آتیش نزدن.

آقای ژانگ خودکارش رو برداشت و همونطور که روی برگه های زیر دستش چیزی مینوشت از یونجون پرسید:دلیلت برای این کار چی بوده چوی؟!

یونجون با قیافه پشیمونی و صدایی که زیادی ضعیف بود زمزمه کرد:من فکر نمیکردم تا این حد آسیب ببینه...این فقط یه شوخی بود.

زن با عصبانیت داد زد:تو موهای دخترمو بخاطر یه شوخی آتیش زدی؟

مرد با عصبانیت و صدای بلند تری فریاد زد:میدونی اگه اون آتیش لعنتیو زودتر خاموش نکرده بودن الان دخترم مرده بود!

یونجون سرشو خم کرد و با همون صدای آروم گفت:اینجوری دیگه جرعت نمیکنه موهای کسه دیگه ای رو مسخره کنه.

بویونگ با قیافه داغون و چشمای قرمزش داد زد:حالم از تو اون موهای آبیت بهم میخوره چوی یونجون.

یونجون هم با لبخند جوابش رو داد:منم حالم از تو و موهای نداشتت بهم میخوره بویونگا.

مادر بویونگ با عصبانیتی بیشتر از بار قبل داد زد:توی لعنتی یه روانی!

آقای ژانگ برای اینکه طرفین بلند نشن و همو نکشن خودشو وارد مکالمه کرد:من از این مسئله بخاطر خسارت جبران نشدنی که زده نمیگذرم و تو چوی یونجون...فکر میکنم باید با پدرت راجب این موضوع حرف بزنم...تو الان ترم آخری و با اینکارت به موقعیت خودت ضربه زدی...تو هم جریمه نقدی میشی هم از داشنگاه تعلیق میشی و مطمئنم وقتی پدرت این موضوع رو بفهمه تنبیه های بدتری هم برای اینکارت در نظر میگیره‌.

یونجون با لحن طلبکاری و صدایی که دیگه مثل قبل آروم نبود از خودش دفاع کرد:اون به موهای من توهین کرد!

"yellow umbrella💛"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang