Ryan
david
☆☆☆☆☆☆☆☆
صدای داد بلند رایان نفسش رو بند میاره و خودش رو جمع میکنه از ترسی که روی بدنش چنبره زده .
اونا چی میخواستن؟
چی بهشون میرسید از اینکه با مشت و لگد به جونشون بیوفتن و وحشتناک ترین صحنه های ممکن رو نشونشون بدن ؟!اونا هیچ بویی از انسانیت نبرده بودن !
زین توی این چند روز ، کثیف ترین آدم های دنیا رو به چشم دیده بود .هنوز هم میتونست صدای زجه های بچه ای که زنده زنده شکمش رو پاره کرده بودن و جیغ های بلند زنی که موهای سرش رو آتیش زدن رو بشنوه !
اون هیچوقت فراموش نمیکنه..
قراره صدای ناله ها و چهره ی دردمندشون کابوس هر شبش بشه .با دیدن شکنجه گر قهاری که به ترسناک ترین کابوس این روزهای زین تبدیل شده ، و درست روبروش ایستاده ، خودش رو گوشه ی دیوار جمع میکنه و نفسش رو مقطع بیرون میفرسته .
دوباره چی ازش میخواد؟!
اونقدر از دیدن چهرش منزجر میشه که دلش میخواد بالا بیاره .
اون مرد شاید در ظاهر جذاب به نظر برسه اما به چشم زین ، تنها هیولای خونخواریه که زندگی رو براش جهنم کرده .انگشتهای کشیده ی مرد روی صورت رنگ پریده ی زین کشیده میشن و چونش رو لمس میکنن .
_باز هم که ترسیدی بیبی..آووو نگاهش کن!
تو حتی با زخم و خونِ روی صورتت هم جذاب به نظر میرسی !سعی میکنه لرزش بدنش رو کنترل کنه و نفرت توی چشمهاش رو به موجود روبروش انتقال بده !
_رایان..بگو.. ولش..کنن..