هان ییسو از اول انتظار داشت که پدر جیهیونگ واکنش شدیدی رو نشون بده و مخالفت کنه.
به همون اندازهای که دنیا پیشرفت کرده بود و رو به جلو میرفت همجنس گرایی هنوز هم مخالفای زیادی داشت.
حتی پدر و مادر ییسو که ایدئولوژی دموکرات رو قبول داشتن و آدمای روشنفکری به حساب میومدن وقتی که پسرشون به همجنسگرا بودن اعتراف کرد عقلشونو از دست دادن و شروع کردن به انکار کردن واقعیت.پدری که روی مرتب بودن وسایل و اثاثیهی خونه حساس بود شروع کرد به ریخت و پاش کردن اونها توی خونه.
مادری که همیشه پشت ییسو بود و همه اون رو یه شخص خیلی نجیب و پخته میدونستن مثل اینکه روحشو از دست داده باشه به هم ریخت و شروع کرد به گریه کردن.چندین ماه طول کشید تا این آدمای دنیا دیده و تحصیل کرده که نسبت به مسائل حقوق بشر کاملا آگاه بودند به خودشون اومدن و واقعیت رو قبول کردند.
طرز فکر کرهای های پا به سن گذاشته و میانسال همینقد بسته و سفتو سخت بود. چه برسه به این که طرف حسابِ رئیسِ شرکت، تنها فرزند و وارثش باشه که قراره شرکت رو به ارث ببره و خط خونی رو ادامه بده.
اگه امروز همه چی عادی میگذشت یه معجزه میشد.
"گمشو بیرووووون"
"قبل اینکه بگی داشتم میرفتم"
صدای زدو خورد و دعوا همراه شد با شکسته شدن اثاثیهی سنگین.همون لحظه در باز شد و جیهیونگ اومد بیرون، به قدری شیک و اتو کشیده بود که انگار نه انگار اون بالا دعوا شده.
جی هیونگ نزدیک تر اومد و مچ دست ییسو رو گرفت:
+ بیا بریم- اوه؟
بلافاصله از روی کاناپه ای که انقد آزار دهنده به نطر میرسید بلند شدم و سریع دنبالش رفتم.
حتی بعد از بیرون اومدن از خونه هم همچنان صدای شکسته شدن وسیله ها میومد.وقتی سوار ماشین که جلوی در پارک شده بود شدیم، جیهیونگ با عصبانیت چند تا مشت به فرمون کوبید.
اونقدر اینکار رو با خشونت انجام میداد که بلافاصله دستاش رو گرفتم تا به خودش آسیب نزنه.
- آروم باش.+ لعنت بهش.
جیهیونگ چشماشو بست و با نفس عمیقی سرشو به عقب خم کرد، با اینکار موهای روی پیشونیش به کنار رفتن و زخم کوچیکی که خون آلود بود مشخص شد.
ییسو با تعجب به سمت جیهیونگ مایل شد:
- خوبی؟با اینکه زخم خیلی کوچیک بود و حتی اگه جای زخم هم میموند مشخص نمیشد بازم باعث شد که ییسو حس کنه توی قلبش خنجر فرو میره.
- سرت زخم شده.+ کاناپه رو انداخت طرفم..
- کاناپه؟!
- یه صندلی مخصوص داره که بالای سرش چوبیه،اونو پرت کرد سمتم، سعی کردم ازش جا خالی بدم برای همین اشتباهی سرمو زدم به کاناپه.
YOU ARE READING
The Kangs Yeesu - Persian Translate
General Fictionدوست پسرم بهم خیانت کرد، پس منم با باباش ریختم رو هم!! 🗿🔞🔥 🔞~ خلاصه: هان ییسو مرد همه چیز تمومیه که با عشق با کانگ جیهیونگ ازدواج میکنه و وارد خونه ای میشه که پدرِ هموفوبیکِ کانگ جیهیونگ هم اونجاست. درست لحظهای که همه چیز آرومه، جیهیونگ به ییسو...