+سلام ییسو. اون نامزدمه، باهاش آشنا شو!
حس میکردم که به مغزم گلوله خورده، وگرنه چرا همه دنیا ساکت شده بود؟ مات و مبهوت ایستاده بودم و نمیتونستم چیزی بگم.
~بنگ بنگ بنگ
صدایی از پشت سر اومد و سایه ای آشنا ییسو رو به کناری هل داد.صدای بلندی شنیده شد و جیهیونگ به زمین خورد.
ایندفعه کانگ جونگمن مبل رو پرت نکرده بود، فقط مستقیما به جیهیونگ سیلی زد.
بعد از اون زیر سیگاری سنگینی رو ورداشت تا با اون جیهیونگ رو بزنه، اونقد سنگین به نظر میومد که اگه به سر کسی برخورد میکرد ممکن بود همون لحظه ریق رحمت رو سر بکشه.
جیهیونگ به سرعت جا خالی داد و به کناری رفت.+ این حرومزادهی نفرت انگیز رو از کجا پیدا کردی؟؟
جیهیونگ نیشخندی زد:
+ حرومزادهی نفرت انگیز؟ این مگه همون زنی نیست که سالها باهاش رابطه داشتی؟+ تو..
پدر شوهر دوباره دستش رو بلند کرد تا سیلی دیگه ای به جیهیونگ بزنه، ولی این بار دستش توسط مشت جیهیونگ گرفته شد.+ بهش میگی حرومزادهی نفرت انگیز؟ مگه همون زنی نیست که بهش علاقه داشتی و براش پول خرج میکردی؟ حالا که انقدر دوستش داشتی پس من اوردمش که باهاش ازدواج کنم! چیه؟ ناراضی ای؟
ناخوداگاه از تعجب خندیدم. پس یکی رو اورده بود که باهاش ازدواج کنه؟ اونم کسی که قبلا با پدرش رابطه داشته؟
پدر شوهر دستاشو به عقب کشید و به سرعت توی اتاق رفت.
صدای ریخته شدن وسایل شنیده شد و بعد کانگ جونگمن با یه چوب گلف سنگین توی دستش ظاهر شد.چوب گلف یه سر آهنی داشت و دستهی اون از چوب مرغوبی ساخته شده بود که مشخص بود خیلی سنگین و محکمه. حتی اگه آروم بهت برخورد میکرد هم معلوم بود قراره درد زیادی داشته باشه.
+ ای حرومزاده، بیا جلو! امروز بذری که کاشتم رو درو میکنم!
*منظورش اینه که تخمتو خودم انداختم و خودمم میکشمت-کانگ جونگمن با چشم های وحشی به جیهیونگ نگاه کرد و چوب گلف رو به سمت جیهیونگ هل داد.
فاک! واقعا میخواست اونو بکشه!!- نه!!
ناخوداگاه بدون اینکه متوجه بشم بدنم به جلو حرکت کرد و خودم رو جلوی جیهیونگ سپر کردم.چوب گلف با سرعت به طرفم اومد و ضربه محکمی روی بازو و شونهام خورد.
- آخ..!ییسو از شدت درد خم شد، اونقد دردناک بود که حس میکرد استخون هاش داره خورد میشه. اما حتی قبل اینکه کانگ جونگمن بتونه حرکت کنه و دوباره چوب رو به جیهیونگ بزنه، سریع بلند شد و از کمرش آویزون شد.
- پدر!! چیکار میکنی؟+ ولم کن احمق! چون تو انقدر احمقی اون پسرهی حرومزاده میتونه یه عوضی رو بیاره خونه. میفهمی؟؟
YOU ARE READING
The Kangs Yeesu - Persian Translate
General Fictionدوست پسرم بهم خیانت کرد، پس منم با باباش ریختم رو هم!! 🗿🔞🔥 🔞~ خلاصه: هان ییسو مرد همه چیز تمومیه که با عشق با کانگ جیهیونگ ازدواج میکنه و وارد خونه ای میشه که پدرِ هموفوبیکِ کانگ جیهیونگ هم اونجاست. درست لحظهای که همه چیز آرومه، جیهیونگ به ییسو...