الهه آرامش.p1

134 21 9
                                    

شرکت حقوقی life star

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

شرکت حقوقی life star

ژان تموم نشدی بیای بریم؟ ساعت رو نگاه کردی ؟ این صدای کوان دوست و دستیار ژان بود که بعنوان کاراگاه دوسالی بود درکنار ژان مشغول بکار بود و درحل پرونده ها به ژان کمک بزرگی میکرد. ژان با شنیدن صدای کوان نگاهی به ساعت انداخت وبا دیدن اینکه عقربه های لعنتی ساعت شب رو نشون میدن زیرلبش لعنتی فرستاد و سریع کاغذهای روی میز رو جمع و جور کرد و بطرف در پاتند کرد.کوان هم اتاقش رو مرتب کرده،  منتظر دی دی خودش ایستاده بود.

ژان از کوان فقط 3ساعت کوچک بود و همین 3ساعت تفاوت در متولد شدن در نظر کوان خیلی بود.ژان با لبخند کمرنگی به کوان نگاه کرد و بااشاره سر خواست حرکت بکنن.ماشین ژان در تعمیرگاه بود برای همین کوان ژان رو اون شب به خونه می رسوند.کوان هم در بلوک بغل بلوکی که ژان در اونجا آپارتمان داشت ساکن بود. پس مشکلی نبود. البته کوان اونقدر ژان رو دوست داشت که اگر خونه ژان از خونه خودش فرسخها هم دور بود بازم فرقی نداشت. بعداز سوار شدن ، هردو کمربندهاشون روبستن و ژان بلافاصه بعداز بستن کمربند سرش رو به پشتی صندلی ماشین تکیه داد و چشمهاش رو بست. ژان و آیو(دوست دخترپنجم ژان) دیشب دعوا و جدائی بدی داشتن.

فلش بک شب گذشته

آیو لباس حریر صورتی رنگی به تن داشت که میشد گفت اندام قشنگش از زیرش پیدا بود. مدتی بود با ژان رابطه ای نداشتن و اون شب آیو خیلی هوس لبهای دوست پسرش رو کرده بود.

ژان دوساعتی می شد که از سرکار برگشته بود و داشت صورتش رو اصلاح می کرد تا برای رفتن به شرکت برای فردا آماده باشه چون جلسه مهمی داشت و از داشتن ته ریش تو صورتش متنفربود. آیوهم از فرصت استفاده کرده و خودش رو آماده کرده بود تا با ژان یه معاشقه داغ داشته باشه.ژان که از حموم درومد ،متوجه آیو و پوشش شد ولی محض رضای خدا ژان هیچ میلی به برقراری معاشقه نداشت.

ژان هیچ لذتی از بوسه های آیو و یا لمس بدنش نمی برد. این دقیقاً همون مشکلی بودکه با 4دختر قبلی در زندگیش داشت و فکر می کرد که شاید ازاونا زده شده وباید جدا بشه. ولی آیو پنجمین دختر درزندگیش بود. چیکارباید می کرد؟ خودش در شرکت مواقعی که استراحت داشت در اینترنت چیزهائی جستجوکرده بود ولی باورش برای خودش هم ممکن نبود. با صدا زده شدنش از طرف آیو از افکارش بیرون اومد و با بی میلی بطرف آیو رفت. همینکه نشست آیو ژان رو محکم بغل کرد و بعداز گاز محکمی که از گردنش گرفت، شروع کرد با ولع تمام به بوسیدن لبهای پسر مقابلش اما با گذشت چنددقیقه و جواب نگرفتن از طرف ژان ،آیو محکم سرژان رو به عقب هل داد و سیلی محکمی به صورتش زد.

ژان از این حرکت آیو شوکه شد. اون اصلا انتظارنداشت که آیو همچنین عکس العملی نشون بده. با تعجب و چشمهائی که گرد شده بود به چشمهای دختر روبروش خیره شد. آیو بقدری عصبانی بودکه قرمز شده بود. با داد به ژان گفت: ههههههههی فکر کردی کی هستی  که بازم منو رد می کنی؟ الان میدونی چندمدته که ما باهم نیستیم؟ منم آدمم منم دلم میخواد که توسط تولمس بشم. می فهمی؟ می فهمی رو با داد سر ژان گفته بود و ژان جوابی نداشت که بگه. فقط تونست بگه باید بهم بزنیم

. آیو که انتظار نداشت این جمله روبشنوه گفت: بهم بزنیم؟ هه! تواصلا مردی شیائو ژان؟ نکنه توانائی هاتو ازدست دادی؟ ما الان نزدیک به 6ماهه که باهمیم و سرجمع نتونستیم 3بار هم درست حسابی باهم باشیم. چون حضرت آقا یا خسته بودن ،یا جلسه داشتن یا حوصله نزدیکی نداشتن. اون چندبار مثلاً معاشقه هم به اصرار و کمک من بووووووود. فهمییییییییییدی؟! ژان که از دادهای آیو خسته شده بود با داد جواب آیو رو دادو گفت: آره آره دلم نمی خواد باهات معاشقه داشته باشم دلیل کوفتیشم نمیدونم.

چرا راحتم نمیذاری؟ خیلی دلت میخواد زیر یکی ناله کنی می تونی بری همین الان. من نمی تونم با تو باشم نه باتو نه باهیچ دختر دیگه ای . از هیچک کدومتون لذتی نمی برم. شاید چون عاشق نیستم. شاید هزارتا دلیل دیگه ای داشته باشه. ولی تو اگر واقعا منو میخواستی می تونستی در کنار من بدنبال  دلیل رفتارم باشی نه اینکه فقط بدنبال ارضا کردن حسهای خودت باشی.آیو هم متقابلاً جواب داد: منم ازتو متنفرم. الان یک ماهه  که به جدائی فکر میکنم. من عاشق معاشقه ام. ولی تونیستی واین یعنی راه ما جداست. من می رم. ذاتا همین 2هفته پیش یکی از همکارهام به من پیشنهاد داد و من ازش فرصت خواستم. هه! فکر کردی کی هستی  که من به پات بمونم. همین حالا میرم.

بعد جلوی چشمهای متعجب ژان چمدونش روکه ازقبل آماده کرده بود از کمد بیرون آوردوبعداز پوشیدن لباسهاش به همکارش زنگ زد تا دنبالش بیاد.ژان که حس می کرد جای احمق گذاشته شده با پوزخند گفت: پس ملکه معاشقه از قبل برنامه ریخته بودن؟ آیو هم پوزخندی زد و جواب داد: این فقط برای امتحانت بود ژان. توبرای من کافی نیستی. بعدگفتن این حرفها ایو ازخونه خارج شد و به بطرف خونه دوست پسر جدیدش راه افتاد.

پایان فلش بک

الهه آرامشDonde viven las historias. Descúbrelo ahora