الهه آرامش.p6

74 17 0
                                    

رستوران lunch

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

رستوران lunch

ییبو فردا که ازخواب بیدارشد بدون صبونه خوردن خودش رو به رستوران رسوند وازدرپشتی واردشد و سویچ موتور رو مخفیانه ازبین گرفت واز جای پارک همیشگی به طرف رستوران آورد.

ییبو خیلی خوشحال بود.حالا هم از صورت و هم چشم قشنگش اِدِم(ورم) کمی کم شده بود. یائو که از دوربودن ییبو دراین مدت اصلا راضی نبود بعداز اینکه چندتا فحش رکیک توصورت ییبو گفت خیل سفارشهارو بهش داد طوری که ییبو تا ساعت 12شب فقط غذا جابجا می کرد.

ییبو هنوز ناهارهم نخورده بود ولی بین بدون اینکه ییبو متوجه بشه براش تو صندوق موتور کمی آبنبات گذاشته بود . ییبو موقع تحویل سفارشها متوجه این موضوع شده بود.تو دلش کلی از بین تشکرکرد.چندروز به این منوال سخت گذشت غافل ازاینکه بدترازاین هم قرار بود بشه.

پنجشنبه شب ساعت 8 قمارخانه مینچو پاتوق وانگ پنگ

وانگ اون شب برای پیش بردن نقشه ای که برای ییبو کشیده بود به طرف قمارخونه مینچو رفت.اونجا فردی رو می شناخت که کارش خریدو فروش پسرهای جوون و زیبا بود. خوب ییبو هم زیبا بود واین میشد پول قلمبه برای پنگ . 

پنگ وارد قمارخونه شد و با چشمهاش اطراف رو نگاه کرد. وقتی فرد مورد نظرش رو پیدا کرد بطرفش رفت و یه عکسی از ییبو نشونش داد. مائو با دیدن عکس زیبای پسرجوون آب دهنش راه افتاد و با کشیدن عکس از دست پنگ پرسید: هی عوضی این کیه؟ از کجا پیداش کردی؟ پنگ که دید توجه مائو به ییبو جلب شده گفت: پسرمه ولی نمی خوامش .

اگر میخوایش باید پول قلمبه ای بهم بدی منم اونو تحویل تو میدم. مائو پوزخند چندشی زد و یک رول درشت پول ازجیبش درآورد وجلوی پای پنگ انداخت. پنگ با دیدن پولها هوش از سرش رفت وگفت: فردا شب تحویلت میدم. مائو از یقه پنگ چسبید وجواب داد: فکرکردی این همه پول دادم که فرداشب بهش برسم.

من اونو امشب میخوام. پنگ که از ترس داشت می لرزید گفت: با..با..باشه. باشه. امشب. ساعت 12پسرم میادخونه. مائو که راضی به نظر می رسید سری به نشونه موافقت تکون داد و بعداز نوشیدن و مست کردن پنگ باهم به سمت خونه پنگ راه افتادن. از شانسِ ییبو اون شب صاحب غذاخوری اونجارو زودتر تعطیل کرده بود و ییبو زودترازهمیشه به خونه برگشته بودوازشدت خستگی خوابش برده بود.

الهه آرامشDonde viven las historias. Descúbrelo ahora