سه روز بعدفروشگاه لباس
مائو بعداز 3روز ییبو رو با پوشش ماسک و کلاه از مخفیگاهش بیرون برده بود البته چشمهای پسرروهم با باند بسته بود تا ییبو مسیر رو نبینه.وقتی داخل شهرشدن، مائو از راننده خواست به فروشگاه لباسی که دربالاترین منطقه شهربود بره.
میدونست اونجا ها رو ییبو تاحالا ندیده وحتی نمیدونه که همچین جائی هست، پس کسی هم ییبو رو نمی شناخت. قصد مائو این بود تا دراون فروشگاه علاوه براین که برای ییبو لباسهای قشنگی می خره، توسط صاحب فروشگاه مشتری هم پیدا بکنه. درسته، اون فروشگاه فقط پوشاننده کارهای زشت این باند بود. برای همین وقتی ماشین وارد پارکینگ شد،مائو کلاه و ماسک رو از روی صورت ییبو برداشت وچشمهاش رو بازکرد.با آسانسور وارد لابی فروشگاه وبعد وارد سالن فروش شدن.
صاحب فروشگاه که بدجوری چشمش به ییبو مونده بود با کمال احترام از مائو و ییبو استقبال کرد واونهارو بطرف رگال لباسهای مارک راهنمائی کرد. ازطرفی یکی از فروشندگان خانم که نفوذی پلیس بود و خیلی وقت بودکه دنبال این باند بودن با دیدن ییبو، یاد عکس ارسالی کوان و درخواستش افتاد.
برای اطمینان بیشتر به بهانه کمک برای پیدا کردن لباس مناسب به مائو و ییبو نزدیک شد .فروشنده نفوذی چون در فروش لوازم خیلی ماهربود صاحب فروشگاه همیشه اون رو بعنوان مسئول فروش انتخاب می کرد و این خوب، از شانس خوب ییبو بحساب می اومد. اون درطی ماموریتش همیشه کر،کورولال بود برای همین معتمدترین آدم صاحب اونجا بود و به محض اطمینان از اینکه این پسر سوژه مورد نظرِ، به بهانه آوردن لباسهای مارکدار بطرف انبار طبقه بالا رفت و با ارسال کد مخصوص" found "کوان رو مطلع کرد.
کارکن نفوذی تا خرید مائو وهمراهاش تموم بشه بطورنامحسوس وحرفه ای مراقب ییبو و مکانهائی که می رفتن بود. دراثنای لباس آوردن و بردنها متوجه شدکه بعداز خرید، مائو و صاحب فروشگاه قراره به رستوران 5ستاره ching food برن. دراون رستوران انگار قرار بود ییبو رو به قیمت بالائی برای یکی ازگی بارهای تایلند بفروش برسونن
. ییبو مضطرب بود ومیدونست که سرنوشت خوبی در انتظارش نیست. ولی کاری هم ازدستش برنمی اومد.آدمهای مائو فروشگاه رو غُرُق کرده بودن. فروشنده نفوذی بعداز آوردن کلی رگال لباس بطرف ییبو رفت تا اون رو بطرف اتاق پرو راهنمایی بکنه. اون کاملا اضطراب ییبو رو فهمیده بود .برای همین درحین این که لباس برای ییبو انتخاب می کرد و وانمود می کرد که داره نوع جنس رو یادداشت میکنه، یه یاددشت برای ییبو لای لباسی که انتخاب کرده بود گذاشت و اون رو به دست ییبو داد تا به اتاق پرو بره و لباس رو امتحان بکنه.
VOUS LISEZ
الهه آرامش
Roman d'amourییبو پسری که زیردست پدرالکلی هی کتک می خوره. ژان وکیلی ماهرکه تنهاست.بیاین باهم بخونیم تاببینیم چطوری مقدرشده هم میشن مولتی شات الهه آرامش تقدیم نگاهتون تاپ:ژان