Ch 05

376 99 261
                                    

برای بار آخر امنیت موتور رو چک و لبه‌ی کتش رو صاف کرد. نگاهی به ساعت مچیش انداخت. مطمئن بود که از همه دیرتر رسیده. سوییچ رو توی جیبش گذاشت و سمت در کافه رفت. بعد از راتش، کافه دو روز به‌خاطر توی هیت رفتن امگاها تعطیل شده بود و همین باعث میشد امروز کارشون زیادتر بشه و مجبور باشن سخت‌تر تلاش کنن.

-سلام صبح بخیر.

ووبین اولین کسی که بود که جونگین دیدش.

+سلام جونگین شی، صبح بخیر.

جونگین لبخندی زد که با وجود اینکه نشون نمیداد، کاملا زورکی بود. از کنار ووبین که مشخصا در مراحل پایانی تمیزکاریش بود گذشت و سمت آشپزخونه رفت.

-سَ...لام؟

لحن جونگین به دلیل گشتن دنبال کیونگسو و ندیدنش همزمان، حالت تعجبی و سوالی گرفت و باعث خنده‌ی جیون شد.

+سلام کیم جونگین، من اینجام!

جونگین خجالت‌زده خندید.

-صبح بخیر جیون.

+صبح بخیر، اتاق کارکنانه.

-عاا باشه ممنو-چی؟ کی؟

"ضایعِ مسخره!"

جونگین توی ذهنش به خودش چشم‌غره رفت.

+جایی که باید لباس عوض کنی رو گفتم.

-آها آره.

جیون خنده‌ش رو به زور کنترل کرد و گذاشت جونگین بره و بیشتر از اون گند نزنه. جونگین آب دهنش رو قورت داد و سمت اتاق کارکنان رفت.

"تنها کاری که باید بکنی اینه که هیچ کاری نکنی."

دو قدم بیشتر با در اتاق فاصله نداشت.

"بهش فکر نکن بهرحال تو رات بودی و عقلت سر جاش نبود کیم جونگین."

در اتاق رو باز کرد و با کیونگسویی رو به رو شد که داشت لا به لای وسایل دنبال چیزی میگشت.

-صبح... بخیر هیونگ.

کیونگسو با هول به طرفش برگشت.

+آه ترسوندیم جونگین. صبح بخیر.

جونگین کتش رو دراورد و در کمدش رو باز کرد.

-دنبال چیزی میگردی؟

+یه چی که... همممم....

کیونگسو همچنان که نگاهش رو بین وسایل میچرخوند و اون‌ها رو جابه‌جا میکرد گفت و بعد از یه مکث طولانی ادامه داد:

+آه هیچ چیز خوبی پیدا نمیشه اینجا.

جونگین که حالا لباسش رو عوض کرده بود، جلو رفت و کنار کیونگسو ایستاد. تفاوت قدیشون، وای اون امگا...

"جونگین خفه شو!"

به خودش تشر زد و بعد از کیونگسو پرسید:

Cream | KaisooTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang