- باورم نمیشه انداختنم بیرون! فکر کردن کین-
+ تهیونگ داشتی اتاقو میذاشتی رو سرت-
- خب چیکار کنم جونگکوک! نمیتونم درد کشیدنشو ببینم.
تهیونگ دستی توی موهاش کشید، در حالی که مدام داشت تند تند در خطی راه میرفت.
- من نمیدونستم انقدر درد داره کوک. من تصمیممو گرفتم- دیگه بچه نمیخام.
÷ آره حتما.
یونگی بود که با پوزخندی گفت.
- نه جدی میگم یونگی هیونگ من-
+ بچه ها.
همشون بلافاصله به سمت صدا چرخیدن.
جیمین بود که داشت به سمتشون میومد.
اول با دیدن اشک تو چشماش، جونگکوک سقوط دلش رو به کف پاش احساس کرد اما بعد لبخندش رو دید.+ تموم شد.
**
سوکجین دوتا پسر کوچولوی سالم به دنیا آورده بود.
دوتاشون همزمان هم شبیه خودش بودن، هم تهیونگ.
خیلی زود بود برای اینکه بشه ساختار صورتشونو تشخیص داد، ولی دوتاشون لبای غنچه ای و لپای گرد امگارو به ارث برده بودن.آلفا روی تخت کنار سوکجین که به بالشت لم داده بود نشسته بود و یکی از قل هارو در بغلش داشت، در حالی که قل دوم در بغل جیمینی بود که داشت قربون صدقش میرفت، یونگی دستاشو روی شونه های امگا گذاشته بود و داشت به پاپ با لبخند کوچکی نگاه میکرد.
- اگووو اگووو دووو دووو جوجوووو~
سوکجین با چهره ی خماری به همسرش نگاه میکرد، رنگ پوستش یکم رنگ پریده و لباش خشک، بنظر میرسید که میتونه همین الان به خواب بره. اما بازم داشت به ادا بازیای آلفاش آروم میخندید.
+ اینا خیلی کوچولوان، باورم نمیشه که دوتا آلفان.
جیمین گفت.
÷ فکر کنم تهیونگم موقع به دنیا اومدنش همینقدر بود.
- نخیر. من بزرگ بودم، تازشم من الان قدم از تو بلندتره کوک.
÷ میبینم که هنوز توهم زیاد میزنی-
- بیا همین الان اندازه بگیریم-
در همون لحظه همزمان صدای گریه های دو پاپ بلند شد.
سوکجین که انگار آلارم آتش سوزی روشن شده باشه، سرجاش صاف تر نشست و نگاهش بین دوتا قل چرخید.- بچه ها فکر کنم اونا-آمم...
ادامه ی حرفشو نگفت، بجاش گونه هاش رنگ گرفتن.
YOU ARE READING
Forever for You/ Taejinkook (Multishot)
Fanfictionصحنه ی روبه روش نورانی بود یا در واقع فرد روبه روش نورانی بود. بیشتر از همیشه. موهای مشکیش به دقت و با لطافت در موج هایی روان استایل داده شده بودن. یک تاج گل برگ آبی و سفید با مروارید های ریزش در بینشون، دور تا دور سرش رو گرفته بود. و یک تور که به پ...