_هِه بعد این همه مدت این حرفیه که بهم میزنی؟یه تفریحی بودم که تموم شد؟
در حالی که جلوی خودمو میگرفتم تا گریه نکنم گفتم ،نباید از خودم ضعف نشون میدادم.
_کامان جیمین هر رابطهای قرار نیست همیشگی باشه.لطفا انقدر امل نباش نمیخوام خداحافظیمون کلیشهای باشه بیا آروم تمومش کنیم.
_اوکی بیا تمومش کنیم
آروم منو کشید تو بغلش هیچکدوم هیچی نمی گفتیم نمی خواستم زیاد تحت فشار قرارش بدم ،شاید من زیادی رو این رابطه حساب کرده بودم حالا که اینجوری میخواد به قول خودش یه تفریح بود که تموم شد.
*********
یکم جلوی خونه ایستادم سیگارم که به ته رسیده بود رو زیر پام له کردم، راهرو های تنگ منتهی به واحد کوچیکمون رو طی کردم و دسته کلید رو از جیب تنگ شلوارم بیرون کشیدم و درو باز کردم،همین که پامو به خونه گذاشتم غرغرای عمه شروع شد.
_جیمین؟این چه سر و وضعیه؟ببینم تو خونه زندگی نداری؟ساعت رو نگاه کردی؟
بدون توجه به حرفاش خودمو به کاناپه رسوندم و روش نشستم و ساعد دستمو رو پیشونیم گذاشتم که ادامه داد.
_یه امگا ساعت ۳ نصف شب بیرون چیکار میکنه؟اونم با این سر و وضع،کل هیکلت بوی گَند سیگار و الکل میده انگار که هیچ تفاوتی با هرزه ها نداری
دیگه نتونستم خودمو کنترول کنم بلند شدم تو صورت داد زدم
_خفه شوووو..صد بار بهت گفتم به من نگو هرزه کی بهت گفته منو بپایی؟تو هیچ حقی نسبت به من نداری که بخوایی منو سین جیم کنی
قدمامو سمت اتاقم کشیدم که صداشو از پشت سرم شنیدم:
_بد کردم بهت که با دست نداری بزرگت کردم؟من فقط...
نذاشتم حرفشو ادامه بده تو چشاش زل زدم و گفتم:_سر من منت نزار من هیچوقت ازت نخواستم منو بزرگ کنی عمه
رفتم تو اتاقمو و در رو به هم کوبیدم ،بعد از جدایی از جِی حوصله هیچکسو نداشتم پشت در اتاقم عمه همچنان داشت غر میزد
_من نگرانتم جیمین چرا انقدر نفهمی؛ببینم تو واسه آیندهات هیچ برنامهی نداری؟۱۸ سالت شده نمیخوای به فکر درس و دانشگاهت باشی؟جیمین با توام
بدون توجه به حرفاش وارد حموم شدم نیاز داشتم که آتیش درونمو یه جوری کم کنم.
دوش رو باز کردم و با لباس رفتم زیرش ،سردی آب باعث لرزش بدنم شده بود زیر دوش نشستمو زانوهامو بغل کردمو زدم زیر گریه انگار سد دفاعیم شکسته بود.
من چیکار کرده بودم که اینجوری باید تاوان میدادم ،از وقتی چشامو باز کرده بودم بی کس بودم یتیم بودم ،سایه منت عمه توی این ۱۸ سال بالا سرم بوده اون برام سوخته و ساخته اون جور منو کشیده ازم انتظار داره خوب زندگی کنم ،از من بی اصل و نصب انتظار زندگی اصیل داره چه جوری میتونم انتظارشو برآورده کنم منی که سرگرمیم چرخیدن بین هرزه ها و بار هاست ،اون حق نداره به من بگه هرزه من همه کار کردم ولی هرزگی نکردم .گناه بزرگم بودن با جِی بود که اونم تا دید جیمین اهل تخت و کمر به پایین نیست رفت پی کارش.زندگی جیمین همینه پر از لجن که با هیچ آب زلالی پاک نمیشه.
******
YOU ARE READING
Fake Marriage:ازدواج سوری
Fanfictionپسری از جنس ضعف و بی کسی در مقابل مردی از جنس اصالت و قدرت ازدواجی سوری در پی اعتمادی به حقیقت کاپل : ویمین ژانر: امگاورس/خانوادگی/اسمات روز های آپ: پنجشنبه ها