S1|EP:44

987 168 267
                                    

چند ساعتی بود که همش تو گوشی می چرخید، کلافه رو تخت پرتش کرد و از پاهای تپل مین گی گرفت و سمت خودش کشید و شروع کرد به گاز گرفتن بدن لختش،رونا و شکم تپلشو گاز می گرفت و توجهی به گریه ها و دست و پا زدناش نمیکرد:

_آپاااااا....آیییییی.....ددیییییی

جیمین پسر جیغ جیغوشو تو بغلش کشید و از کنار تخت دستمال کاغذی برداشت و دور دهن شکلاتیشو پاک کرد:

_ببین تو رو خدا...یکم به اون شکمت استراحت بده

پسر ول میخورد و نمیذاشت پدرش دور دهنشو پاک کنه، سرشو عقب میبرد و دست و پاشو تو چشم و دهن جیمین فرو میکرد، با حرص دوتا از دست و پاشو تو دستش گرفت و اخماشو تو هم کشید:

_مینی؟ پسر بد شدی؟

بعد از اینکه دور دهنشو پاک کرد و دستاشو شست تحویل سویا داد و خودش آماده شد تا بره سر کارش،مدت طولانی شده بود که سر کار نرفته بود و از طرفی توی این مدت که نبود مین گی روش حساس شده بود و ثانیه‌ی تنهاش نمیذاشت البته جین احتمال میداد که نبود جیمین روش تاثیر گذاشته و ترسشو تشدید کرده اما باید کم کم تنهاش میذاشت که بتونه با ترسش رو به رو شه.

خیلی سرسری لباس پوشید و کاپشنشو تنش کرد و از اتاق خارج شد، رو به روی خانوم بزرگ ایستاد و به گرمی دستشو فشرد:

_خانوم جونم من دیگه برم کلی کار سرم ریخته تو رو خدا حواستون به مین گی باشه اگرم گریه کرد آرومش کنید

دستای نرم نوه عزیزشو تو دستای چروکیده‌اش فشرد و با بستن چشماش بهش اطمینان داد:

_خیالت راحت پسرم...تو به کارات برس من حواسم هست

با خوشحالی بوسه سبکی رو دستای مادربزرگش گذاشت و تند تند از عمارت خارج شد.


بچه های آموزشگاه براش جشن کوچیکی تدارک دیده بودن و با دیدن جیمین کلی ذوق زده و خوشحال شده بودن؛به محض رسیدنش و دیدن تک تک مربیا و کارمنداش رفت سراغ کارا،کلی کار نصف و نیمه داشت و کلی حقوقای تصفیه نشده،باید ممنون کارمندای با درکش میشد که توی نبودش به خوبی اوضاع رو مدیریت کردن.

همونجور که با ماژیک قرمز دور کارای انجام شده خط می کشید با بلند شدن صدای گوشیش بدون نگاه کردن بهش قطع کرد و دوباره مشغول کارش شد، هنوز روی صندلیش ننشسته بود که دوباره صدای گوشیش بلند شد کلافه بلند شد و گوشیو برداشت:

_بله سویا

_سلام آقا...

با شنیدن صدای جیغ و همهمه متعجب و با استرس لبشو گاز گرفت:

_صدای جیغ مین گیه؟

_آقاااا....خودتونو زودتر برسونید پسرتون از وقتی که شما رفتین جیغ میکشه....

Fake Marriage:ازدواج سوریDonde viven las historias. Descúbrelo ahora