صبح زود بیار شده بودم؛کیف ورزشیم رو آماده کردم و از اتاق زدم بیرون.داشتم کتونی هامو پام میکردم که عمه رو دیدم:
_جایی میری عزیزم؟
_دارم میرم باشگاه احتمالا بعد از باشگاه با دوستام برم بیرون منتظرم نباش ،شامتو بخور
عمه با نگرانی بهم نگاه کرد
_جیمین لطفا مواظب خودت باش؛این مهمونیای خطرناک نرو
همنجور که داشتم بند کتونی هامو می بستم گفتم:
_من هجده سالم شده عمه،می تونم از پس کارای خودم بربیام،خواهشا توام انقدر نگران نباش
_خیالم راحت باشه؟
نفسمو بیرون دادم:
_خیالت راحت؛دیرم شده باید زود برم
بدون حرف دیگهای از خونه بیرون زدم.
*********
دو ساعتی بود که مشغول ورزش بودم فشار های اخیر باعث شده بود که بخوام با ورزش یکم بدنمو ریلکس کنم؛از وقتی یادم میاد ورزش می کردم،توی لجنزاری که زندگی میکردم می تونم بگم بهترین کارم فقط ورزش بوده.
بین امگاهایی که میشناختم واقعا هیکل خوبی داشتم ،اینو مدیون شروع کردن ورزش از سن کم بودم.
بعد از ورزش کردن باید توی رختکن باشگاه برای پارتی شب اماده میشدم،بعد از دوش مختصری طرف بلند موهامو فر کردم و میکاپ سنگینی روی صورتم انجام دادم.
بعد از تموم شدن کارام توی آینهی رختکن به خودم نگاه کردم،شلوار جذب مشکی با نگین های کار شدهی روش با پیرهن حریر مشکی که مرواید هایی روی سرشونه هاش باعث درخشندگی سرتاپام میشد استایلم رو شیک کرده بود،برای تکمیل استایلم سه تا از دکمه های پیرهنمو باز کردم و با تمدید مجدد رژ قرمزم کارامو به اتمام رسوندم.******
لوکیشن پارتی ؛مکان بسیار زیبایی در اطراف شهر بود وقتی رسیدم از دور صدای موزیک به گوش می رسید،ماشین های مدل بالا پشت سر هم وارد باغ می شدن و دخترها و پسرها با لباس های جورواجور توی هم می غلتیداند.
با ورودم به عمارت بزرگ مهمونی بو های مختلف نوشیدنی رو حس کردم ،جمعیت زیادی وسط عمارت در حال رقص بودن با چشمم دنبال بچه های اکیپ میگشتم با دیدنشون کنار میز مزه ها راهمو سمتشون کج کردم یکی از بچه ها که متوجه حضورم شده بود سوتی زد و گفت:_اوه اوه ببین کی اینجاست،ببینم افتخار آشنایی میدی مستر پارک
خنده کوتاهی کردم و دستمو توی دست های دراز شده فیلیکس گذاشتم:
_کم مَزه بپرون
بقیه مهمونی در حال نوشیدین و رقصیدن بودیم،بعضی از بچه ها از فرط مستی بی حال شده بودن، یه عده توی اتاق های بالا در حال خالی کردن خودشون بودن منم مست شده بودم و گونه هام در حال آتیش گرفتن بود این عادت بعد مستی رو اصلا دوست نداشتم یه جوری گونم سرخ میشد که انگار دختربچهی دو ساله بودم با این کار تمام ابهتم زیر سوال میرفت.
YOU ARE READING
Fake Marriage:ازدواج سوری
Fanfictionپسری از جنس ضعف و بی کسی در مقابل مردی از جنس اصالت و قدرت ازدواجی سوری در پی اعتمادی به حقیقت کاپل : ویمین ژانر: امگاورس/خانوادگی/اسمات روز های آپ: پنجشنبه ها