part 7

2.7K 330 21
                                    

نزدیک به نیمه شب بود.آسمان شبِ نیویورک به صاف و زلالی آب بود و ماه توی اون تاریکی به زیبایی خودنمایی میکرد.توی اون ساعت اکثر اتاق های هتل در سکوت غرق شده بود که این نشون میداد همه به استقبال خواب رفته بودن.اما میون این سکوت بلندی خندهای پسری که از فرط نوشیدن مست بود این قائده رو زیر پا می گزاشت.

بی شک اگر اون پسر همسر جونگکوک نبود تا الان با مشت و لگد های شیرین از هتل بیرون انداخته شده بود ولی چه کسی الان جرعت داشت به اون پسر حرفی بزنه؟

_ساکت نمیشی نه؟

جونگکوک درحالی که پسر رو مثل گونی روی شونش حمل میکرد و به سمت انتهای راهرو ی طبقه 14 میرفت گفت و اسپنک نسبتا محکمی به باسن تهیونگ زد.اما نه تنها تهیونگ ساکت نشد بلکه صدای خنده هاش بالا تر رفت.

_اوه خدایا... الان بالا میارم.

تهیونگ گفت و سکسکه ای زد.

_اگر ساکت باشی و لب هاتو روی هم بزاری دهنت بسته میشه و بالا نمیاری!

به محض باز شدن در اتاق، جونگکوک به سمت تخت قدم برداشت و
تهیونگ رو بدون هیچ ملایمتی روی تخت انداخت.

_آییی وحشی!
_اوه بیبی من که هنوز کاری رو شروع نکردم؛ مونده تا هنوز اون روی وحشی مو ببینی!

تهیونگ مستانه خندید و دستش رو سمت دکمه های لباسش حرکت داد. درحالی که دکمه های لباسش رو باز میکرد نگاهش به ساعت افتاد و لبخند کجی زد.

_وای میدونی چند دقیقه دیگه چی میشه؟

تهیونگ پرسید و جونگکوک همزمان با در آوردن کتش جواب داد.

_چی میشه؟ ساکت میشی؟ یا حرف میزنی و بعد به فاک میری؟

و با پایان حرفش به حرف خودش پوزخندی زد و به آرومی دکمه های سر آستینش رو باز کرد.

_نه احمق. تا چند لحظه دیگه ساعت 12 شب میشه و من تبدیل میشم به همون دکتر فقیری که بودم. اینجا هم میشه مثل کدو حلوایی و اون دربان و خدمه هم میشن موش!

عجیب بود ولی برای جونگکوک حتی حرف های احمقانه تهیونگ توی مستی هم شیرین بود.

_بعدش برمیگردم به همون زندگی مزخرفم. بدون پرنس خوشتیپ و لباس های گرون قیمت و سنگ کاری شده!

تهیونگ با بالا تنه برهنه و چشم های نیمه باز روی تخت افتاده بود و حرف میزد. جونگکوک اما هنوز پوشیده بود.به آرومی به سمت پسر رفت، زانو هاش رو دو طرف پاهای پسر گذاشت و روی تنش خیمه زد و گفت:

_و بعد پرنس دنبال پرنسس فقیرش میگرده، پیداش میکنه و باهاش ازدواج میکنه. درست مثل من... که پیدات کردم.

بین حرفش مکثی انداخت و پایان حرفش رو زمزمه وار لب زد. ولی حتی اگر بلند تر هم میگفت قطعا تهیونگ با اون حجم از الکل که وارد بدنش کرده بود روز بعد هیچی رو به یاد نمیاورد!

PRINCE // KOOKV ✔️Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt