S² part 2

1.8K 206 24
                                    

صدای شلیک گلوله،جیغ و فریاد و... طبل و شیپور؟

_آاااه چرا ساکت نمیشیییین؟

تهیونگ بدون اینکه لای چشم هاش رو باز کنه فریاد زد و بالش رو روی سرش گذاشت تا مانع از رسیدن صدا به گوش هاش بشه اما اون ابر های نرم داخل بالش به اندازه ی کافی در برابر سر و صدا ها مقاوم نبودن.

با حرص از جاش بلند شد.آب دهنش که موقع خواب کمی گوشه دهنش رو خیس کرده بود رو با پشت دست پاک کرد و از اتاق خارج شد.

_اینجا چه خبره؟

یکی از خدمتکار ها مقابلش تعظیم کرد و با هیجان تعریف کرد:
_اوه ارباب بیدار شدید؟ زود لباس هاتون رو بپوشید و بیاید پایین. جناب سالوادور و آقای موریس دوباره دارن مسابقه میدن.

تهیونگ دستش رو سمت شقیقه اش برد و مالشی بهش داد.

_محض رضای خدا دیوونه شدین؟ تازه ساعت... وایستا ببینم ساعت چنده؟
_نزدیک دوازده ارباب.
_شت!

تهیونگ بدون حرف دیگه ای به سمت اتاقش رفت.با فاکتور گرفتن دوش صبحگاهی موفق شد طی بیست دقیقه حاضر و آماده خودش رو به سالن پایین برسونه و بین راه لقمه ای غذا از بین پذیرایی های توی دست خدمه کش بره.

_به به چه عجب پسرم بیدار شد!

مطمئن بود نگاه سالوادور کاملا روی هدفش زوم بود اما اون مرد چطور فهمیده بود تهیونگ الان اونجاست؟

_باز هم شما دوتا پیرمرد دارین باهم کَل میندازین؟

موریس عینک مربعیش رو بالا داد و دستش رو روی شونه ی تهیونگ قرار داد.

_چطور جرعت میکنی به پدرزنت بگی پیر؟

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و با چشم های بیرون زدهاش به موریس نگاه خیره ای انداخت.

_پدرزن؟ اوه شرمنده شاید اگر استریت بودم به احتمال یک در هزار میتونستم دخترت مورتیشیا رو به عنوان همسر قبول کنم اما خب از شانس بدتون گی هستم!

موریس قهقهه ی مزخرفی زد و عقب نکشید:
_خب پس نظرت چیه برای خودم بیام خواستگاریت؟

و خب قطعا فکرش رو نمیکرد تهیونگ کاملا توی صورتش برگرده و رک و پوست کنده جوابش رو بده اما خب... اون تهیونگ بود و جواب ندادن و کنار کشیدن توی کتش نمیرفت!

_مگه اون پالسیده ی توی شلوارت هنوز هم قابلیت روشن شدن داره؟

موریس لبخندش کم کم جمع شد و صداش رو صاف کرد.

_اوه خدای من. پدرت همیشه به من احترام میزاره ولی تو چرا بویی از ادب و احترام به بزرگترت نبردی؟

تهیونگ خندید.دست مرد که هنوز هم زوی شونه اش بود رو کنار زد و گفت:
_شاید چون من بیشتر شبیه مامانم هستم تا بابام؟

PRINCE // KOOKV ✔️Où les histoires vivent. Découvrez maintenant