_مطمئنی؟
تهیونگ بعد از مطمئن شدن از قفل بودن در اتاقش به سمت تخت برگشت و مقابل لپتاپش نشست.
_آره جونگ... یعنی آره جاکلین. مطمئنم.
پر ریسک ترین کاری که میتونست انجام بده بردن اسم جونگکوک توی کره بود.با این که هیچ کس توی اون اتاق نبود اما نمیشد ضربالمثل قدیمی "دیوار موش داره موش هم گوش داره" رو نادیده گرفت.
_تمام چیز هایی که بهت گفتم عین حرف هاییه که وکیلت زد.
جونگکوک پوزخندی زد و به آرومی گوشه چشمش رو خاروند.تهیونگ به سختی سعی میکرد پیرسینگ های جدید روی صورت مرد رو نادیده بگیره اما انگار اون مرد قصد نداشت دست از لمس کردن صورتش برداره و اون پیرسینگ لب و ابرو رو به پسر یادآوری نکنه!
_سردت نیست؟
جونگکوک گفت و همراه با گاز گرفتن لب پایینش به شرتک لیمویی رنگ پسر که سفیدی رون های تپلش رو به خوبی به نمایش گذاشته بود، خیره شد.
_هی لعنتی منحرف! بحث ما الان هورنی شدن تو نیست. ما الان توی یک بحث مهم هستیم و ازت توقع دارم خوب به حرف هام گوش بدی!
جونگکوک سعی کرد جلوی خندیدنش رو بگیره ولی زیاد توش موفق نبود و با همون لبخند روی لبش گفت:
_ادامه بده عروسک.تهیونگ سری تکون داد و دستش رو بین چتری های نیمه بلندش فرو برد.
_ممکنه تو خواهر یا برادر دیگه ای داشته باشی؟ یا مثلا... مثلامامان یا بابات یا اصلا هردو شون از اون حادثه نجات پیدا کرده باشن
جونگکوک دستی به چونه اش کشید و جواب داد:
_با سابقه بد پدرم، احتمال اولت بیشتر با عقل جور در میاد شیرین عسل!
_مطمئنی؟و این حرف تهیونگ، جونگکوک رو به فکر فرو برد.
_ببین منظورم اینه که... اگر مامانت زنده بود، یا حتی اگر در صورت زنده بودن تواناییش رو داشت قطعا خودش رو به تو و میسوک میرسوند. البته با توجه به چیز هایی که از مامانت بهم گفتی چنین حدسی دارم.
جونگکوک ساکت موند و اجازه داد پسر که خوی شرلوک هلمزش بیدار شده بود به تئوری های توی ذهنش و تحلیل اونها ادامه بده.
_اگر مامانت زنده بود قطعا خودش رو به شما میرسوند مگر اینکه بدنش از کار افتاده شده باشه یا زندانی شده باشه یا حتی از دنیا رفته باشه.
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و به صندلی پشت سرش تکیه زد.
_یعنی میگی بابام زنده مونده و مامانم رو نجات داده ولی برای اینکه مامانم خودش رو نشون نده اون رو زندانی کرده تا زنده بودنشون رو پنهان کنه؟ یا این که باز هم بابام زنده مونده ولی مامانم مرده! چرا باید اصلا بخوان خودشون رو پنهان کنن؟
YOU ARE READING
PRINCE // KOOKV ✔️
Romance[پرنس || prince]🍻 |COMPLETE| کیم تهیونگ، انترن جوانی که به طرز عجیبی برادرش چند وقتیه ناپدید شده و اون طبق گذشتهای که از برادرش میدونه هر روز به کازینوها و کلابهای سئول سر میزنه تا بتونه ردی ازش پیدا کنه اما یه روز توسط افراد مافیایی دزدیده میشه...