عمه به پهلوم زد و لبشو گاز گرفت آقای کیم هم که انگار اصلاً حرف منو نشنیده بود رو به عمه کرد و با قرار دادن دستش پشت عمه اونو سمت ماشین هدایت کرد ماشینش درست شبیه خودش شکل غول بود
من موندم این ماشین یا کشتی؟! دست کم چند میلیاردی پولش بود.آقای کیم و عمه سوار شدن و پشت سرشون من و کیم کوک فرشته نجات چند لحظه پیشم سوارشدیم.
فضای داخلی ماشین دنج و راحت بود ،درست شبیه خونه؛عمه و آقای غول جذاب نشستن و منو کوک روی صندلی های روبه روشون نشستیم.
صحبت های عمه با اون مردک اصلا برام مهم نبود ،تمام حواسم پی اتفاقات توی بار پرت بود ؛فکر اینکه چند لحظه کیم کوک دیر میومد و به من تجاوز میشد موهای تنمو سیخ میکرد.
کلافه زانوهامو توی شکمم جمع کردمو روی صندلی چرم خوش رنگ ماشین گذاشتم،نشستن توی ماشین گرون با آدمای محترم هم باعث نشد این عادتمو فراموش کنم و مودب رفتار کنم،با این کارم آقای کیم عصاقورت داده با یه نگاه متعجب توام با تاسف و تحقیر بهم چشم دوخت؛عمه که احتمالا نگاه مرد رو دیده بود رو بهم گفت:_جیمین؟جیمین جان پاشو درست بشین اگه حالت خوب نیست بیام کنارت سرت رو بذار رو پاهام
بدون هیچ حرفی و حرکتی همونجوری موندم که صدای غول جذاب بلند شد:
_یواوما فعلا کاریش نداشته باشه بذار راحت باشه هنوز وقتش نیست
وقت چی نبود دقیقا؟!!این غریبه از چی حرف میزد،چقدرم با عمه صمیمی حرف میزنه،،نمیدونم چرا کسی به من توضیح نمیده ایشون مثل غول چراغ جادو وسط زندگی کوفتی ما از کجا پیداش شد:
_آخه جلوی شما زشته شمام که حساسین رو این چیزا
_گفتم که زوده الان کم کم درست میشه یعنی باید درست بشه
من چم بود که درست بشم؟حیف که رمق ندارم وگرنه بهش می فهموندم اونی که باید درست بشه من نیستم جد و آباد خودشه
چند ساعتی که تو راه خونه بودیم همه سکوت کرده بودنند منم چشامو بسته بودمو سرمو رو زانوهام گذاشته بودم؛با توقف ماشین سریع بلند شدمو از اتاقک شیک ماشین بیرون پریدم پشت سر منم کوک و عمه و اون اخمالو بیرون امدن.
برای اولین بار توی کل هجده سال زندگیم از دیدن در خونه خودمون خوشحال شدم و احساس راحتی کردم
راننده که یه آقای نسبتا سالخوردهی بود از ماشین پیاده شد و به سمت صندوق عقب ماشین رفت و کیسه های مواد غذایی رو بیرون آورد از عمه خواست در رو باز کنه تا کسیه هارو جا به جا کنه،عمه شرمزده رو به کیم کرد و گفت:
_پسرم این کارا چیه؟چرا تو زحمت افتادی؟
_این حرفا رو نزنید ،فعلا هم اینجا بمونید تا من کارا رو راست و ریس کنم خبرت میکنم
YOU ARE READING
Fake Marriage:ازدواج سوری
Fanfictionپسری از جنس ضعف و بی کسی در مقابل مردی از جنس اصالت و قدرت ازدواجی سوری در پی اعتمادی به حقیقت کاپل : ویمین ژانر: امگاورس/خانوادگی/اسمات روز های آپ: پنجشنبه ها