𝙎𝙩𝙚𝙥²

87 15 0
                                    

جونگکوک با خشم به چشمای مرد خیره شده بود و تهیونگ هم با نیشخند و چشمای شیطانی به جونگکوک نگاه می‌کرد.

"ولم کن عوضی! تو کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی؟"

تهیونگ نفسی بیرون داد.

"ابن سوال رو من باید از تو بپرسم، نه دزد کوچولو؟"

جونگکوک مچ دست مرد که می‌خواست گونه اش رو بگیره رو چنگ زد و با دندون های کلیک شده توی صورت مرد غرید.

"این تویی که توی مال یکی دیگه زندگی میکنی، نه من! حالا تو دزدی یا من؟ ها؟"

کلمه ی آخرش رو داد زد که همون موقع دست مرد فکش رو قفل کرد.

"گنده تر از دهنت لقمه برمیداری! دلت میخواد چیز گنده ای بهت بدم که خفت کنه، ها؟"

تهیونگ هم به تقلید از جونگکوک داد زد و جونگکوک ساعد مرد رو با ناخون هاش خراشید.

"تو کی که بخوای برام تغیین تکلیف کنی، اوباش؟"

تهیونگ خنده ی پر حرصی کرد و به چنگش فشار آورد.

"اونقدری هستم که بخوام بکشمت و فردا دیلی قتلت رو بندازم گرفت خودت!.. ولی حیف این صورت و بدنه که لای جانورا حروم بشه"

جونگکوک بلافاصله توپید

"تو خودت یه جانوری! خیلی با موش ها سر و کله زدی که الان حرف از اون ها میزنی؟ پنیر کپک زده ات خوشمزه بود؟"

تهیونگ از لای دندون های فشار داده شده به همش، غرید.

"حتما داری از خودت میگی که به چشم نیای؟ پسر کوچولو! یا خفه شو یا خفه‌ت میکنم!"

جونگکوک نیشخندی زد و دست مرد رو به یک طرف پرت کرد.

"چطور میتونی؟ مطمئنم ریقو‌ ای بیش نیستی!"

تهیونگ موهای پسر رو توی چنگش گرفت و با طناب روی میز دست های پسر رو به پاهاش بست.

"وقت خوابه، خرگوش کوچولو!"

با ضربه ای که به گردنش خورد بیهوش شد و تهیونگ پسر رو به طبقه بالا برد. نیشخندی به اوضاع زد. پسری که همین الانش هم دردسر بودن ازش داد میزد و تهیونگ هم عاشق دردسر بود.

✮🕸⛧🕷⛥🕸✮

وقتی که چشماش رو باز کرد، به دست های بسته شده به تختش نگاه کرد. پاهاش هم به تخت بسته شده بود.

با تعجب به دور و اطرافش نگاه می‌کرد که وقتی که تونست فردی روی صندلی در پشت خودش ببینه، فریادی از سر ترس زد و به اون مرد چشم یخی، نگاه کرد.

این یارو مگه چشماش قهوه ای نبودن دیروز؟ لنز استفاده میکنه؟

تخت وسط اتاق بود و لامپ های قرمز همه جا رو رنگی کرده بودن و همه جا پر بود از وسایلی که جونگکوک هیچ اطلاعاتی از اونها نداشت.

"خواب خوبی بود؟"

جونگکوک چشماش رو چرخوند و دستش رو حرکت داد که باز شه. اما وقتی که امتداد زنجیر رو توی دست های مرد دید، با تعجب به مرد و دستش نگاه می‌کرد.

"چی- چیکار میخوای بکنی؟"

تهیونگ نیشخندی زد و به جونگکوک خیره شد.

"بازی با بانی"

جونگکوک تک خندی کرد و با شدت پاهاش روتکون داد که همون موقع، زنجیر ها تنگ تر شدن.

"میخوام همه ی اینا رو باهات امتحان کنم، لیتل بانی! هر شب یک وسیله!"

جونگکوک با وحشت به مردی که الان روش جا گرفته بود نگاه کرد و اون وسیلهٔ ی توپ توپی که دمی بهش وصل بود.

"ب- برو اونور! من به پلیس میگم!"

تهیونگ خنده ای کرد.

"میخوام نگی!"

زنجیر های دور مچ پسر رو محکم کرد و به هودی پسر چنگ زد.

"اسم؟"

جونگکوک اخمی کرد.

"اسم؟ اسم چی؟ مگه اینجا اتاق بازجوییه که اسم میخوای؟"

تهیونگ چشماش رو به هم فشار داد و خودش رو کنترل کرد.

"گفتم اسم!"

جونگکوک هم متقابلا داد زد.

"منم گفتم به تو چه!"

تهیونگ دهن پسر رو با زور باز کرد و زبون پسر رو بین دو انگشتش گرفت، چاقو رو از جیبش در آورد.

جونگکوک با وحشت به چاقو نگاه کرد و بلا فاصله با اصوات نامفهومی به صدا در اومد.

"هوهههک"

زبون پسر رو ول کرد.

"جونگکوک! جونگکوکم!"

تهیونگ نیشخندی زد.

"خوبه.. سن؟"

جونگکوک چشماش رو چرخوند.

"الان سنم باعث میشه توی پدوفیلی بیشتر لذت ببری؟ آخه شنیدم پدوفیل ها خیلی پسرای کوچیک رو دوست دارن! پدوفیل بودن خیلی بهت حال داده؟ تا حالا با پدوفیلی گشتی که ببینی چه حسی داره، پدوفیل!"

تهیونگ گلوی پسر رو توی دستش فشر و با اخم به صورتش خیره شد.

"خفه شو! فقط بگو چند سالته!"

جونگکوک توجهی نکرد و به چرب زبونیش ادامه داد.

"چطور هم حرف بزنم هم خفه شم؟ تا حالا منطق خوندی؟ با فیزیک و زیست؟ من برای به صدا در آوردن حنجره ام نیاز به اکسیژن دارم و توی احمق داری اونو ازم میگیری!"

تهیونگ گلوی پسر رو بیشتر فشرد و جونگکوک یه لحظه زهره ترک شد از دیدن باریکه خونی که از لپش داره پایین میره.

"بیست و سه!"

تهیونگ نیشخندی زد و تیزی رو از لپ‌پسر فاصله داد.

"میتونی، وی صدام بزنی!"

✮🕸⛧🕷⛥🕸✮

obsolete socketWhere stories live. Discover now