" درسته که نمیشه سرنوشت رو انکار کرد، اما خود ما، سرنوشتیم "خون از دماغش جاری شده بود و تهیونگ هیچ کاری نمیتونست برای متوقف کردنش انجام بده. کل بدنش درد میکرد و حتی نمیتونست بلند بشه و یه زنگ به دوستهاش بزنه، البته اگه زنگ بزنه نجات پیدا میکنه؟ معلومه که نه فقط روند مرگش زودتر اتفاق میافته، گرگ در حال مرگش توی این زمان فقط طلب جفت و آلفای خیانتکارش رو میکرد.
دیدش تار شده بود و سینهش برای نفس کشیدن به خسخس کردن افتاد، لعنت بهش اگه این آخر راهه. قطره اشکی از چشمهاش پایین چکید، شاید از بقیه پنهون میکرد اما تهِ ته قلبش همیشه میخواست که جونگکوک دوباره اعتمادش رو به دست بیاره و براش بجنگه، هر چی نباشه اونها جفتهای واقعی و روحی هم بودن، بدون هم انگار تکهای از روحت گمشده و در آخر هر دو میمیرن.
جونگکوک حس بدی داشت. درد رو حس میکرد اما مطمئن بود این درد مال خودش نیست؛ پس فقط تهیونگ میتونست الان این درد رو داشته باشه. گرگش به تلاطم افتاد بود و میخواست جاش رو با جونگکوک عوض کنه و خودش به سراغ جفتش بره. آلفا با تمام سرعت سوار ماشینش شد و به سمت خونه تهیونگ راه افتاد، اون امگاش رو نجات میداد و زنده میموند، اونها باید ازدواج کنن، کنار هم پیر بشن و به بچههاشون نگاه کنن، مثل تمام زوجها.
دقایق انگار از حالت عادی کندتر شده بود و جادهها طولانیتر، عصبی بود و حس میکرد تمام کائنات بر علیهاش شدن.
- تهیونگ لطفا طاقت بیار.به محض تمام شدن حرفش، درد عجیبی به جون سرش افتاد. وسط خیابون پاش رو روی ترمز گذاشت و ایستاد. با بستن چشمهاش، تصویر دردناکی به ذهنش هجوم برد، تهیونگ با صورت خونی روی زمیر افتاده بود و اسم آلفا رو زیر لب زمزمه میکرد. قطره اشکی از چشمهاش به پایین سرازیر شد.
- قسم میخورم نجاتت بدم، وگرنه با هم میمیریم امگای من.دوباره ماشین رو روشن کرد و به سمت مقصد رفت. موبایلش رو سریع برداشت باید با هیونگش تماس میگرفت. شماره نامجون رو گرفت و بعد از چند بوق، تماس وصل شد.
- هیونگ...نامجون با شنیدن صدای بغضی جونگکوک با ترس متعجب گفت:
+ هی چیشده جونگکوک؟- هیونگ، تهیونگ حالش بده داره خون از دهن و دماغ و چشمهاش میاد.
جونگکوک سعی کرد بدون لکنت حرف بزنه تا نامجون کمکش کنه.
+ هی اول آروم باش، من... من فکر میکنم این به خاطر روح جفتهای حقیقی هست، چون شما خیلی از هم دوری کردین. تو باید... باید مارکش کنی کوک تا روحش بتونه آروم بگیره. روح تهیونگ عادی نیست، اون یه رهبره پس بیشتر واکنش نشون میده.- اما... اما این یه مارک ناخواسته میشه.
جونگکوک با ترس گفت. حتی فکر به این اتفاق هم ترسناک بود، امکان داشت با این اتفاق تهیونگ برای همیشه ترکش میکرد. بعد از مارک این جونگکوک بود که بیشتر به امگاش وابسته میشد.
YOU ARE READING
Mi Paz|Kv|
Werewolfجئون جونگکوک به عنوان یه پسر شر دبیرستانی جفت حقیقیش رو رد میکنه، چی میشه اگه روی جفت حقیقیش توی دانشگاه کراش بزنه؟! . . . Fic: Mi paz Genre: Omegaverse, Romance, Drama, Smut Couple: Kookv Writer: Nika