سلام به بروبچ های من
سوری به خاطر این وقفه🥲
_________________کل عمارت پارک به هلهله افتاده بود، حمله ناگهانی یکی از گروههای مافیایی ارباب عمارت رو ترسونده بود؛ دختر و پسرش توی کما بودن و هیچ امیدی برای زنده موندن پسرش نبود.
پارک خیلی ترسیده بود، اگه گروهش از هم میپاشید دیگه هیچ چیزی توی این دنیا نداشت.
دود خفهکنندهای توی کل سالن پیچید و نفس کشیدن برای اهالی عمارت سخت شد. بادیگاردها دور تا دور مرد پیر رو گرفتن ولی حتی اونها هم ترسیده بودن. آلفای جوون از بین گروهش رد شد و جلوی همهی اونها ایستاد، پوزخندی به ارباب عمارت زد و دو زانو کنار مرد نشست، با چشمهایی که سعی در تحقیر کردن پیرمرد داشت گفت:
_ هی چه خبرها پارک خرفت؟ آه دلم برای این عمارت اصلا تنگ نشده حالا که بهش فکر میکنم. من رو که یادت میاد اگه فراموشم کرده باشی واقعا ناراحت میشم.
پارک جیوون با حیرت سرش رو بلند کرد و به آلفای جوون روبهروش خیره شد، باورش نمیشد. آلفای پیر با صورت مثل گچ سفید شدهاش فقط دهنش رو باز میکرد؛ اما حرفی نمیتونست بزنه. پسری که قبلا با خانوادهاش توی این عمارت خدمتکار و کارگر بودن الان بهش حمله کرده بود، این واقعیت نداشت، اون جونگکوکی که میشناخت حتی میترسید از کنارش رد بشه چه برسه که الان بخواد جلوش قد علم کنه.
+ تو... تو چهطور به خودت جرئت دادی که بخوای همچین کاری انجام بدی؟ هنوز به فکر مادر و خواهرت نیستی؟ میخوای دوباره مادرت رو تو اون وضع ببینی؟
عنبیههای چشم جونگکوک تغییر کرد، عصبانیت و خشم کل وجودش رو گرفت بود. نیروهاش تمام آدمهای پارک رو به درک واصل کردن و حالا همین پیرخرفت مونده بود. قلنج گردنش رو شکوند و توی همون حالت دستش به طرف گردن پارک رفت، توی صورتش خیره شد و با لحن بیحسی گفت:
_ نترس پیری، قراره تقاص تمام کارهایی که با مادرم کردی رو پس بدی. بیا اول از زبونت شروع کنیم، اصلا از این قضیه خوشم نمیاد که میتونی حرف بزنی.
بلافاصله چاقوی جیبی توی شلوارش رو بیرون آورد و فریادی زد:
_ هی سم، بیا فک این پیری رو بگیر میخوام کارم بدون نقص باشه.
سم، دستیار چندین و چند ساله جونگکوک جلو اومد و فک مردی که بیوقف داشت فریاد میزد رو گرفت. جونگکوک لبخند شیطانی زد و زبون لزج پیرمرد رو گرفت، با خنده و ملایمت چاقو رو روی زبونش گذاشت و با آرومترین حالت ممکن اون تیکه گوشت رو برید و به گوشهای پرت کرد. سم پارک رو به جلو انداخت و تمام افراد حاضر در اونجا به وول خوردنهای پیرکرد روی زمین خیره شدند، همهی اونها به نحوی از این فرد ضربه بدی خورده بودن پس کسی اینجا نبود که دلش براش بسوزه.
جونگکوک تیکه پارچهای رو از شخص بغل دستش گرفت و دست خونیاش رو پاک کرد، با احساس رضایت به پیرمرد خیره شد، شاید این انتقام بود شاید تقاص گناههای این مرد، اسم خاصی قرار نبود بذاره روش، جونگکوک فقط میخواست این مرد رو با زجر بکشه.
_ سم کل عمارت رو پاکسازی کنید، این پیری رو هم ببر مخفیگاه. اونجا بعد از شکنجه بکشیدش، البته جسد دختر و پسرش رو هم بیار جلو چشمش.
YOU ARE READING
Mi Paz|Kv|
Werewolfجئون جونگکوک به عنوان یه پسر شر دبیرستانی جفت حقیقیش رو رد میکنه، چی میشه اگه روی جفت حقیقیش توی دانشگاه کراش بزنه؟! . . . Fic: Mi paz Genre: Omegaverse, Romance, Drama, Smut Couple: Kookv Writer: Nika