part 5 : قرارداد محرمانه

109 21 3
                                    

Untitled. اهنگ پیشنهادی
اثری از Aesthetic
...................................

صداها اذیتش می‌کرد، اکو هایی نزدیک به درگاه ذهنش،
او را به خط های جنون به پرواز در می‌آورد
آخرین خط پرواز ذهنش،،.. جنون آمیز بود
آره!!
به نظر می‌رسد که گاهی اوقات آنچنان که باید خوب باشی ، نیستی !
آیا واقعا اینچنین که می‌گویند، است ؟
تنهایی یا آزادی ؟
گذشته یا آینده ؟
کسی هم هست که به حال و الان اهمیت بده ؟

معشوق می آید که برود ، پس چرا قاتلان همیشه به صحنه جرم خود بازمی‌گردند تا اثر هنری خود را تماشا کنند ؟
جواب ساده است !

قاتل ها ، معشوقی جز قتل ندارند
هنرمند ها ، چاره ای جز کشیدن مشکلات ندارند
رئیس جمهور ها، باید حکومت کند
و فرزندان اول همیشه تنها می‌مانند!

در کارناوال و فستیوال های ذهنم اینس کانوالد درباره پارادوکس استاد جوانگ چیزهایی میگفت

"خواب دیدم پروانه هستم. حالا که از خواب بیدار شدم دیگر نمی دانم کسی هستم که خواب دیده پروانه شده یا پروانه ای هستم که رویای آدم شدن رو می بینم."

آیا ما در خواب ها زندگی میکنیم؟
یا خواب ها چیزی جز رویا های خاموشی نیستند؟
چه چیزی دارد که گاهی مجبور میشوی هدیه های جنون آمیز زندگی را از خودت دور کنی؟!
انسان شناسی یعنی تنهایی در آرامش..
تنهایی سکانس آخر همه عاشقانه هاست .

چه در خواب باشد چه در رویا
تو تنهایی و باید به این زندگی ادامه دهی !
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.

.............................
فلش بک / قبل از سفر به اتریش

تازه از سواری با موتورش برگشته بود
یه دوش کلی گرفته بود و حالا داشت چمدونش رو می‌بست .
از اونجایی که هوای شهر وین*

( پايتخت اتریش Wien ) *

متعادل بود تو این فصل ، پس همه جور لباسی برده بود،، هم از نوع سرمایی هم گرمایی .

با یادآوری لب تاپش که روی میز بود ، به سرعت
از اتاقش خارج شد و به سمت سالن پذیرایی رفت تا از روی میز برش داره ،
لب تاپش روی میز بود اما یه چیزی جلوشُ گرفت برای این کار !
کنار لب تاپش یه پوشه ی مشکی رنگ قرار داشت!!
امکان داشت برای جونگکوک باشه؟؟
جلو تر که رفت ، نُتی روی پوشه چسبیده بود !
آروم روی نوشته رو خوند و متوجه شد قضیه چیه :

[ بند ها و شرایط قرارداد در پوشه موردنظر
نوشته شده ، بعد از خوندن دقیق لطفا امضا کن و همراه خودت بیار .... ..... ..... ... از طرف جئون ]

دست های یخ زده شو آروم سمت پوشه برد و به برگه ها نگاهی کلی انداخت و شروع کرد به خوندن :

.
.
.
.
.
.
.
.
.
[ عنوان :
پرونده اختصاصی حل قتل زنجیره ای مِگومی

دیتریش جونگکوک جئون :
فرد اول قرارداد مربوطه
سن : ~ 37
جنسیت : مرد ،
رده : آلفا اصیل
ملیت : آلمان ، برلین
مالک و سهامدار کمپانی HUN
کمیسر بخش اصلی HUN و فرمانده نیروی سابق

رایا آلین کیم [ تهیونگ کیم ]
فرد دوم قرارداد مربوطه
سن : 25
جنسیت : مرد ،
رده : امگای نر ، کمیاب
دانشجوی شیمی و داروسازی
نابغه شیمی
خانواده : ندارد

مالک قرارداد : دیتریش جونگکوک جئون

افراد مطلع : تهیونگ کیم‌، جونگکوک جئون
همراه وکلای قرارداد
.
.
.

.
.
.
□ بند ها و INFU قرار داد برای دو طرفین.

. پرونده مگومی در خصوص با قتل زنجیره ای

. قرارداد به صورت محرمانه مختص به دیتریش جونگکوک جئون

. در صورت بهم زدن قرارداد بین یکی از اشخاص مربوطه ، مقدار قابل توجهی جریمه نقدی به همراه دارد

. حمل اسلحه مجاز

. قرارداد کاملا محرمانه میباشد

. حق برخورداری از شرایط دو طرفه ]

تهیونگ کمی متعجب شد .
قرارداد مختصر و قابل توجه بود !
نگاهشُ پایین ورقه داد که یک نت سفید رنگ به برگه قرارداد چسبیده بود :

[ اطلاعات مربوط به مقتول رو بعد از امضای قرارداد بهت میگم . . . جئون ]

گندش بزنن ، تهیونگ واقعا از کنجکاوی داشت می‌میرد، بعد آلفا قشنگ وسط سکانس حساس اونو تو خلسه رها کرده بود !!!
حرصی شده یه خودکار پیدا کرد و خیلی محکم پایین ورق رو امضا کرد و در آخر نفس عمیقی کشید
آخرش قرار بود چی بشه؟ تهیونگ با سرنوشت چیکار میکرد؟ سرنوشت رو باید تغییر بده قبل از اینکه سرنوشت،، خودش دست به کار بشه!

/ پایان فلش بک /

.
.
.
.
.
.
.
.
.
پارت پنجم خدمت شما عزیزان😁

COMPOUND 🗞 KOOKV Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ