part16: مرتیکه‌ی استعمارگر

55 13 12
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.




باور های زیادی میتونن از تو یک منتقد شرور بسازن
هر چقدرم ماهر باشی بازم وقتی بوی خون حس کنی متوجه میشی چطور مرگ به سراغ زندگی رفته ...

                                 ***

حقیقت چیزی جز رویارویی با اتاقک های سرخ ترس نبود و تهیونگ از این لمس حقیقت فرار میکرد با این حال مجبور بود بپذیره . نگاه آلفای آلمانی مثل باد سردی بود که شدتش لپ هاشُ گلگون می‌کرد. انگار که داشت با نگاه آلفای آلمانی  ذوب میشد یه گُر گرفتگی موجی که بدنشُ تو خودش حل می‌کرد.

جونگکوک از رو تخت ناگهانی بلند شد و به سمت در رفت :
[ یکم بخواب چشمات ... ]

" چشمات منو افسون میکنن از خودم میترسم که کار بدم دست جفتمون "
همونقدر که بلند شدن جونگکوک ناگهانی بود حرکتی که تهیونگم کرد یهویی بود ، امگا به سرعت از پشت آلفای آلمانی رو بغل کرد و باعث شد کلمات جونگکوک تو دهانش ماسیده بشه؛ قد بلند و شونه های پهن آلفا به مقداری وسیع و نفس‌گیر بود که امگای لی‌لی دوست داشت لمسش کنه و همینکارم کرد !
رایحه ی جوهر و تنباکوی مرد بزرگتر از نزدیک یک دنیای دیگه داشت . تهیونگ با صدای لرزونی لب زد :
[ از من بدت میاد ؟ ...جونگکوک؟ ]

گرگ نظامی عصبانی برگشت و بغل یک طرفه‌ی امگای زیباچهرهُ شکست :
[ چیکار کردم که به خودت اجازه میدی حتی فکر کنی منه دیوونه ازت بدم بیاد؟ ]

قدمی به پسر نزدیک شد و به خودش اشاره کرد  :
[ این جئونِ لعنتی که خدا لعنتش کنه چپُ راست آدم نکشت که حفاظت توعه فسقلی رو محیا کنه که کرد ]

قدم دیگه ای برداشت و به پسر مبهوت نزدیک‌تر شد ، با هر قدم تهیونگ یه قدم ناخواسته قدم به عقب میزاشت :
[ این لعنتی ..باید دیوانه و جنون داشته باشه که شبا بیدار و اسلحه بدست میخوابید تا امگا اینجوری قد علم کنه و بگه چی؟؟؟ ]

به تهیونگ رسید و محکم شونه هاشُ گرفت و یه تکون کوچولو بهش داد :
[ بگو ...بگو دیگه تو چشمای این ناسپاس نگاه کنُ بگو ]

تهیونگ سری به دو طرف تکون داد و به خودش اجازه نداد که بغض کنه ؛ اگر مرد میگفت ازش متنفره چی؟ این حرفا مقدمه ی چی بودن؟ :
[ جونگکوک باید احمق باشه که جرات کنه از تو بدش بیاد ]

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 2 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

COMPOUND 🗞 KOOKV Where stories live. Discover now