part 8 : لیلیِ من

179 21 7
                                    

*^*^*^*^*

شاید زندگی کردن پیدا کردن بخش هایی از خودمان در تکه هایی از یک کلِ منسجم است پیدا کردنی که به اندازه یک عمر طول می کشد وتکه هایی که همه جا حضور دارد و فقط کافی است ما در مسیرشان قراربگیریم آن وقت اگرهوشیار باشیم شاید بخش هایی از خودمان را ببینیم درموقعیت هایی که قرار می گیریم، درفیلم هایی که می بینیم در تاریخی که مرور می کنیم و حتی در کوچه ای که هیچ عابری ندارد و باد درخت هایش را بدون حضور تماشاچیان نوازش می کند.

********تکه هایی از یک منسجم کل *********

.
.
.
.

زیر چشم‌هاش سیاه شده بود که نشانه‌ی بی‌خوابی های نصفه و نیمه اش بود . حس می‌کرد همه جا بنفش شده و تو دریاس ، دوباره داشت به خواب میرفت؟
قرار بود دوباره با خودش غریبه بشه و از دور خودش رو تماشا کنه؟؟
اون دوباره شناور شده بود و تنها چیزی که می‌فهمید این بود که رایحه‌ی جوهر کلاسیک کل مشامشُ در بر گرفته .

جونگکوک متعجب به تهیونگ که وسط راهِ به خونه تو ماشین از حال رفته بود و نفس نفس میزد ، انگار تقلا می‌کرد برای جرعه‌ای از هوا ،نگاه کرد و ماشینُ
گوشه ای از جاده به صورت شلخته پارک کرد .

دستش رو گرفت یعنی باید بغلش میکرد؟

نمی‌دونست چکار کنه اما در آخر تسلیم شد و آروم بغلش کرد ، احتمال میداد پانیک باشه؟ هیچی نمی‌دونست!
تهیونگ بین نفس هاش و بغل گرمش آروم شد ، البته که باید تو بغل چشم اسکوبلافی آروم میشد !
اون بدن قوی و درشت ، اون رایحه ، اون آغوش گرم و حمایت‌گرانه ! دقیقا اون چیزی که تهیونگ هیچوقت نداشت !

چند دقیقه ای می‌گذشت، شاید نیم ساعت؟ یه ربع؟ یک ساعت؟
هر چند دقیقه که بود ،حالا حس می‌کرد هیولای خلسه ازش دور شده و میتونه اطرافشُ بهتر حس کنه .
آب دهانش رو قورت داد :

[ نمیخوای سوال بپرسی ؟ ]

جونگکوک با اینکه باید امگا رو رها می‌کرد اما همچنان اون رو به بغل گرفته بود و عطرشُ نفس می‌کشید :

[ اینجوری مدیون میشم و باید یه سوال جواب بدم ]

تهیونگ تک خنده ای از استدلال مسخره‌ی آلفا زد :

[ آره احتمالا سوالم این باشه که قاتل کیه ! ]

لبخند نصف نمیه ای که داشت رو صورت آلفای آلمانی شکل می‌گرفت با این تیکه ی امگا از بین رفت .
درسته ! جونگکوک داشت پیر میشد که تهیونگ رو دست کم گرفته ! عمیقا باید به این قضیه پی می‌برد که امگای لیلی نابغه تر از این حرفاس .
به ناگه دستشُ ول کرد و اروم فاصله گرفت ، یعنی چقدر تونسته بود حیله یه امگا رو بخوره که متوجه نشه جایی میون مچ دستش که زخمی کهن درش پنهان بود رو لمس میکرد؟؟

COMPOUND 🗞 KOOKV Donde viven las historias. Descúbrelo ahora