Fake Marriage:ازدواج سوری

S1|EP:08

جیمین همونجور که گردن تهیونگ رو بغل کرده بود جیغ میکشید و پاهاشو تکون میداد؛تهیونگ کلافه از تکون خوردنای جیمین کنار گوشش که درست به لبش چسبیده بود گفت:

_پاشو ببینم چیه

_نهههه....نمی تونمممم...می ترسمممم....نرمههههه

با صدای خِرخِری تهیونگ چشاشو بست و چندبار به تخت زد:

_تانی بیا بالا ،بیا اینجا پسر خوب

به ثانیه نکشید که یه سگ پشمکی پرید رو تخت ،جیمین با تعجب برگشت سمت سگه که تهیونگ سرشو نوازش میکرد:

_آفرین پسر خوب

تانی تا متوجه جیمین شد زبونشو درآورد و سر و صورت جیمین رو لیس زد جیمین با دیدن این حرکت همونجور که بغل تهیونگ دراز کشیده بود شروع کرد به خندیدن تانی هم از خنده جیمین خوشش امده بود و هی کارشو تکرار میکرد.

اون بین تهیونگ بود که غرق خنده جیمین شده بود ،این خنده ها براش آشنا بود با تکون جیمین که می خواست از روش بلند شه ،دستشو پشت کمر جیمین گذاشت تا مانع بلندشدنش بشه ،جیمین با فشار دست تهیونگ دوباره بهش چسبید و با تعجب بهش چشم دوخت.

تهیونگ به موهای جیمین نگاه کرد و بعد به چشماش:

_دیگه موهاتو نمیزنی،میزاری بلند شن

جیمین دستاشو رو سینه تهیونگ گذاشت:

_برای چی؟من همیشه همونجوری میزنمشون ،اینطوری بهم میاد

_اگه بذاری بلند بشه منم اجازه میدم کار کنی

_من حق انتخاب مدل موهای خودمم ندارم؟

تهیونگ بلند شد و جیمینو رو تخت گذاشت ،همزمان که سمت در میرفت گفت:

_تو یه علف بچه نمیدونی چی خوبه چی بد،من یکم کار دارم تو میتونی بخوابی سمت راست تخت بخواب

با رفتنش،جیمین زیر لب اداشو درآورد:

_تو می تونی بخوابی...نههه می خوام منتظر بمونم تو بیایی تا باهم شب هاتی داشته باشیم

بعد از غرغر کردن چشش به سگ پشمالوی تهیونگ افتاد،از بچگی دوست داشت یه سگ داشته باشه ،عاشق حیوانات بود؛واقعا دیدن یه سگ توی خونه‌‌ی اون غول جذاب تعجب آور بود.
با نگاه شیطونی به سگه چشم دوخت:

_اسمت چی بود؟...اووووم...ت..آهان..تانیییی

با چند تا پارس سگ جیمین به طرفش هجوم برد:

_تانی بیا میخوام انتقاممو ازت بگیرم

بعدش با یه پرش تانی رو گرفت و با خودش روی تخت بزرگ و نرم تهیونگ انداخت سگ بیچاره رو انقدر فشار داد که آخرش دیگه صداش درامده بود و پشت سر هم پارس میکرد از ترس اینکه تهیونگ بشنوه و بیاد مجبور شد تان رو رها کنه،به محض رها کردن تان انگار که از زندان رها شده باشه دوید و توی خونه کوچیکش قایم شد.