پشت میز نشست و با دستش اشاره کرد تا بقیهی اعضای تیم هم بشینن. وویونگ با چند ثانیه اختلاف نسبت به بقیهی اعضا، پشت میز نشست و دستهای لرزانش رو مشت کرد. نمیدونست چیزی که باعث شده دندانهاش رو روی هم فشار بده، احساس خشم نسبت به اون غریبهی آشناست یا سردردی که یک ثانیه هم آزادش نمیگذاشت.+ ایستگاه پلیس ماپو قراره برای حل پرونده باهامون همکاری کنن. فردا صبح میتونید اتاقی که بهتون اختصاص دادن رو تحویل بگیرید. هرچی نیاز دارید رو منتقل کنید ایستگاه جدید؛ نمیتونیم زیاد وقت تلف کنیم.
ضربهای به در اتاق زده شد و دختری با سینی توی دستش داخل اومد. هر فنجان قهوه رو جلوی یکی از اعضا گذاشت و بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق بیرون رفت.
سان که حرفش بخاطر ورود دختر به اتاق، قطع شده بود، صداش رو صاف کرد و مقداری از قهوهاش رو نوشید. فنجان رو روی میز گذاشت و برگههایی که تا الان روبهروش بودند رو تک به تک سمت اعضا گرفت.
+ هنوز نمیدونیم دقیقا با چه پروندهای طرفیم اما برای الان، بازپرس پارک، لطفا با همهی اعضای خانواده و نزدیکان مقتول صحبت کنید. به گزارش دقیقی که حداقل چندتا سرنخ بهمون بده نیاز داریم.
با احتیاط از پشت میز بلند شد و جعبهای که کنار اتاق، روی زمین قرار داشت رو بلند کرد. بعد از گذاشتنش روی میز، در جعبه رو باز کرد و سمت دختری که کنار گونووک نشسته بود، هلش داد.
+ تلفن همراه، سیستم و لپتاپ مقتول که باید چک بشه. فایلهای حذف شده باید بازگردانی و تک تک فایلهای باقی مونده چک بشن. کوچکترین اطلاعات ممکنه به درد بخورن پس چیزی از قلم نیفته.
نگاهش رو به وویونگ داد که منتظر بهش زل زده بود. سکوت حاکم شد و سان برای چند لحظه به این فکر کرد که پسر روبهروش اصلا اون رو به یاد آورده یا نه. همین که میتونست تنفر رو توی چشمهای وویونگ ببینه انگار جوابش رو گرفته بود. قرار بود چیکار کنن؟ فقط پیش برن و وانمود کنن همدیگه رو نمیشناسن؟ این چیزی بود که وویونگ میخواست.
با طولانی شدن سکوت حاکم بر اتاق، وویونگ ارتباط چشمیاش رو با سان قطع کرد و با اخمی که ناخواسته بین ابروهاش نشسته بود، به برگهی توی دستش خیره شد. سان سرفهی کوتاهی کرد و بدون اینکه نگاهش رو از پسر روبهروش بگیره، بعد اون وقفهی نسبتا طولانی، حرفش رو ادامه داد.
+ محل قتل رو تیم پزشکی قانونی قبلا چک کردن با این حال هیچکس نمیتونه از دید یه کارآگاه به صحنه نگاه کنه. هماهنگ میکنم یکی از سربازها دنبالت بیاد، صحنهی قتل رو از اول بررسی کنید و اگه به چیز جدیدی برخوردید حتما گزارش کنید.
برگهای که جلوی خودش مونده بود رو بین دستهاش گرفت و دوباره پشت میز نشست. سعی کرد ذهنش رو از افکار مربوط به وویونگ دور کنه. وجههی خوبی نداشت که توی اولین برخورد اینقدر تمرکزش رو از دست بده.
BẠN ĐANG ĐỌC
Night Queen
Fanfictionاعتراف کردن به اشتباهات با بالاتر رفتن جایگاه اجتماعی سختتر و سختتر میشه. تا قبل از اینکه به جایی برسی، هرروز توی آینه نگاه میکنی و به خودت قول میدی وقتی به چیزی که خواستی رسیدی، به گناهت اعتراف کنی اما به محض اینکه توی اجتماع شناخته میشی، ترس از...