اعضای تیم تحقیقات، بدون وویونگ، جلسهای برگزار کرده بودن تا اطلاعاتی که از دو پروندهی اخیر به دست اومده بود رو بررسی کنن. دادستان در حالی که ماسک مشکی رنگی زده بود تا زخم لبهاش رو پنهان کنه، دونه دونه عکسهایی که از صحنهها گرفته شده بود رو روی تخته چسبوند.
_ سو جینا، معلم سابق دبیرستان هونگیک، به قتل رسیده با ۱۸ ضربه چاقو و ردیف بالایی دندونهاش کشیده شدن.
همزمان که اطلاعات رو مرور میکرد، به طور خلاصه، همه رو روی تخته نوشت. عکسهای بعدی رو برداشت و کنار هم روی تخته چید.
_ کانگ تهوونگ، رئیس شرکت نشر موسیقی، به قتل رسیده با ۱۸ ضربه چاقو و دقیقا مثل مقتول قبلی، دندونهاش رو کشیدن. نکتهی قابل توجه اینه که کانگ مینهی، پسر کانگ تهوونگ، توی دبیرستان هونگیک درس میخونده.
سان هرچقدر که فکر میکرد، هیچکس با این اسم رو به یاد نمیآورد پس احتمالا بعد از فارقالتحصیل شدن سان، به اون مدرسه اومده یا قبل از اون فارقالتحصیل شده بود.
_ چیزی در مورد اون مدرسه هست که مشکوک باشه؟
ینا پرسید و سان تازه به یاد آورد که اون خبرنگار رو مخ و دستیار تازهکارش هم توی جلسه حضور دارن. نفس عمیقی کشید تا اعصابش رو آروم نگه داره و نگاه خشمگینی به گونووک بیچاره انداخت که سرش رو با شرمندگی پایین انداخته بود.
_ آره هست. اون مدرسه به دانش آموزهای قلدرش معروفه اما فکر نمیکنم یه سری بچهی دبیرستانی بتونن مرتکب همچین قتلهایی بشن.
با لحن یکنواختی توضیح داد و به فکر فرو رفت. اگه واقعبینانه به پروندهها نگاه میکرد، چندتا حدس میتونست بزنه. احتمال داشت یکی از همکلاسیهای قدیمیاش بخواد انتقام بگیره. به جز خودش و وویونگ، خیلیهای دیگه توی اون مدرسه مورد آزار و اذيت قرار گرفته بودن و همچنین چندبار در مورد تجاوز به چندتا از دخترهای همکلاسیاش شنیده بود.
_ دستور چیه دادستان؟
ههمین پرسید و باعث شد سان، دست از فکر کردن برداره. قبل از اینکه جوابی بده، چند ضربه به در زده شد و وویونگ بدون اینکه منتظر اجازه از طرف کسی باشه، در رو باز کرد و داخل اومد.
چهرهاش رنگ پریده بود و زیاد طول نکشید تا اعضای تیم متوجه باندپیچی پشت سرش بشن. گونووک قبل از بقیه از جا بلند شد و با تعجب واکنش نشون داد.
_ وویونگ هیونگ! چی شده؟!
وویونگ لبخندی زد و در رو پشت سرش بست. تازه متوجه ینا و تهره شد که بین اعضای تیم نشسته بودن و سعی کرد حالت چهرهاش رو حفظ کنه.
_ چیزی نیست؛ فقط یه زخم کوچیکه.
بدون اینکه نگاهش رو از ینا و تهره بگیره، جواب گونووک رو داد و بعد اخم پررنگی بین ابروهاش نشست. به سان نگاه کرد و سعی کرد طوری حرفش رو ادامه بده که اعتراضش کاملا مشخص باشه.
KAMU SEDANG MEMBACA
Night Queen
Fiksi Penggemarاعتراف کردن به اشتباهات با بالاتر رفتن جایگاه اجتماعی سختتر و سختتر میشه. تا قبل از اینکه به جایی برسی، هرروز توی آینه نگاه میکنی و به خودت قول میدی وقتی به چیزی که خواستی رسیدی، به گناهت اعتراف کنی اما به محض اینکه توی اجتماع شناخته میشی، ترس از...