فضای داخل اتاق جلسات، بعد از اینکه وویونگ بدون حتی گفتن یک کلمه، ایستگاه رو ترک کرد، از قبل هم سنگینتر شده بود. دادستان تقریبا کل این مدت رو به طی کردن عرض اتاق مشغول بود و همه به وضوح بههمریختگی افکارش رو میدیدن. اما برعکس چیزی که اونها فکر میکردن، سان نگران این نبود که چه بلایی سر این پرونده میاد. تنها دلیلی که میخواست جلوی عمومی شدن پرونده رو بگیره، دستور پدرش بود. همین بهش اطمینان میداد که بالاخره یه جایی از پرونده، رد پای رئیس گوانگسو رو پیدا میکنه. چیزی که نگرانش میکرد، عدم حضور وویونگ توی اتاق بود. احساس میکرد برای اولینبار توی زندگیاش، احمقانه رفتار کرده. قبل از بوسیدن اون پسر حتی به اینکه ممکنه واکنش وویونگ چی باشه هم فکر نکرده بود. انگار مغزش فقط بهش دستور داد که باید این کار رو انجام بده و سان هیچ راهی به جز پیروی کردن ازش پیدا نکرد. هرچند احساس پشیمانی نداشت. دلش واقعا برای اون پسر تنگ شده بود پس اهمیت نمیداد که قراره بعد از این چه اتفاقی بیفته. فقط میدونست که وویونگ رو کنارش میخواد؛ توی بغلش، فقط برای خودش، طوری که بتونه هربار تا مرز از دست دادن نفسش اون پسر رو ببوسه. همین برای سان کافی بود و باعث میشد تمام عواقب بعدش رو بپذیره.
_ حالا باید چیکار کنیم؟
مثل همیشه ههمین برای باز کردن سر صحبت، داوطلب شد. اون دختر تنها کسی بود که به خودش اجازه میداد سکوت اتاق رو بشکنه.
دادستان از فکر کردن به وویونگ دست کشید و پشت میز نشست. احتیاج داشت یک دور از اول همهی پرونده رو دوره کنه. احساس میکرد هرچی که تا الان میدونسته، بعد از اتفاقات امروز، از ذهنش پریده. به گونووک نگاهی انداخت و بازپرس بلافاصله مثل هربار شروع به توضیح دادن پرونده کرد.
_ سه تا مقتول داریم؛ سو جینا، کانگ تهوونگ و سونگ اونجونگ که هر سه با دبیرستان هونگیک ارتباط دارن. اطلاعاتی که از قاتل داریم؛ اینکه مقتولین رو با ضربات چاقو به قتل میرسونه، احتمال داره کلکسیونی از دندونهای اونا داشته باشه و برای نشونه گذاری قتلش از غنچهی ملکهی شب استفاده میکنه. مواردی که هنوز ارتباطش رو با پرونده پیدا نکردیم؛ پیام تهدیدی که برای اونجونگ ارسال شده که مستقیم به اسم کارآگاه یانگ اشاره کرده و گلهایی که برای خود کارآگاه فرستادن.
_ برای وویونگ گل فرستادن؟
ینا شوکه پرسید و وحشتزده نگاهی به سان انداخت. اگه اتفاقی برای وویونگ میافتاد چی؟ چطور همه به این راحتی اینجا نشسته بودن در حالی که امکان داشت وویونگ توی خطر باشه؟
_ آره اما شبیه به تهدید نیست. باید یه چیزی رو بهتون بگم.
سان آرنج دستهاش رو روی میز گذاشت و انگشتهاش رو بین همدیگه قفل کرد. نمیدونست صحبت کردن از گذشتهی وویونگ کار درستیه یا نه اما حتی اگه وویونگ قرار بود از دستش ناراحت بشه، ممکن بود اون اطلاعات به درد پرونده بخورن پس باید حرفش رو میزد.
YOU ARE READING
Night Queen
Fanfictionاعتراف کردن به اشتباهات با بالاتر رفتن جایگاه اجتماعی سختتر و سختتر میشه. تا قبل از اینکه به جایی برسی، هرروز توی آینه نگاه میکنی و به خودت قول میدی وقتی به چیزی که خواستی رسیدی، به گناهت اعتراف کنی اما به محض اینکه توی اجتماع شناخته میشی، ترس از...