Vanilla ice cream

271 31 5
                                    

کیم جونگین رئیس انتشاراتی که داخلش کار میکرد، بعد از چند ساعت اضافه کاری که نگهش داشته بود حالا بهش لطف کرده بود و خودش شخصا با ماشینش تا دم خونش رسونده بودش.

چند دقیقه ای بود که رسیده بودن ولی هیچکدوم انگار قصد خداحافظی نداشتن!

سهون تکیه به در داده بود و مستقیم با اون چشمای سیاهش رئیسشو زیر نظر گرفته بود و رئیسش...؟

تو نگاه رئیسش چیزی جز سرگرم شدن و نیشخند روی لباش نمیدید.

- بستنی میخوری؟

سهون بدون مقدمه پرسید و جونگین سوالی نگاهش کرد.

- تو خونه بستنی دارم، اگه دوست داری مهمونت میکنم به یه اسکوپ بستنی وانیلی!

- اوه، البته، البته.

سهون هم همراه با جونگین پوزخندی زد و هردوشون از ماشین پیاده شدن.

خونه ی تقریبا قدیمیش باعث شده بود هیچ آسانسوری در کار نباشه و مجبور باشن از راه پله ی نیمه تاریک بالا برن... سه طبقه پله، یا دقیق تر، شصت و چهارتا پله و نگاه های هیز و خیره ی کیم جونگین به بدن کارمندش!

البته که سهون هم از اون نگاه های سنگین کاملا با خبر بود، در واقع خیلی وقت بود از نگاه های ذوب کننده ی رئیسش خبر داشت برای همین بهش پیشنهاد بستنی خوردن داد، جالب میشد اگه با رئیسش رو هم بریزه نه؟

آماده کردن بستنی و ریختنش توی ظرف و بردن برای مهمونش کمتر از پنج دقیقه طول کشید.

- تا تو بستنیتو میخوری من برم لباسامو عوض کنم.

جونگین ظرف بستنی رو تو دستش گرفت و بلند شد.

- نظرت چیه یه کار دیگه بکنیم؟

نگاهش بین بستنی و جونگین در چرخش بود.

- اوه، خب...

- میتونم امشب رو اینجا بمونم؟

اون همیشه انقدر رک حرفاشو میزد؟! تا جایی که یادش بود سرکار همیشه با ملایمت با دیگران حرف میزد.

مطمئن بود صورتش سرخ شده.

- خب، من فکر کردم میخوای بمونی.

جونگین لبخندی و سرشو تکون داد.

- اتاقت کدوم سمته؟

- دنبالم بیا.

جونگین پشت سر سهون به سمت اتاقش راه افتادن.

پسر کوچک تر هیجان زده از اتفاقی که قرار بود بیفته، عرق سرد روی بدنش نشسته بود.

جونگین ظرف بستنی رو روی میز کنار تخت گذاشت و به سهون نگاه کرد که منتظر وسط اتاق ایستاده.

به سمتش قدم برداشت و تو نزدیک ترین فاصله ای که میتونست رو به روش ایستاد.

بوی عطر ملایم و تقریبا شیرین سهون رو بیشتر از هروقت دیگه ای احساس میکرد و براش خوشایند بود.
دستشو بالا اورد و پایین گوشش رو لمس کرد، دستشو پایینتر اورد و اولین دکمه ی پیرهنش رو باز کرد و همینطور بقیه دکمه های مزاحم رو.

SeKaihun .One ShotМесто, где живут истории. Откройте их для себя