Las Meninas

103 14 13
                                    

"زندگی هم برای اکثر ما چنین چیزی است. یک بوم خالی، بی‌معنی، چیزی که نگاه خیره اش، انگیزه و روحیه را از تو میگیرد!"

کتاب را روی میز گذاشت و به بوم مربعی شکلی خیره شد که به طرز ماهرانه‌ای با رنگ‌ها روح پیدا کرده بود و حال به دیوار سفید رو به رو تکیه داده شده بود. فکرش در پی جمله‌ای که از ونگوگ خوانده بود به گذشته رفت.

اگر به این فکر کند که زندگی بی‌معنی و وهم انگیزش چه زمانی رنگ پیدا کرد، احتمالا زمانی‌ست که از اسپانیا به کره جنوبی آمد، یا شاید هم باید کمی عقب‌تر رود؟!

درست زمانی که تصمیم گرفت برای پولدار شدن بزرگ‌ترین ریسک زندگی‌اش را انجام دهد!

تنها یک پاسخ به پرسشی که در مغزش به وجود آمده بود، وجود داشت...

همه چیز از این تابلو شروع شد!

لاس منیناس معروف، اثر دیگو ولاسکز!

پوزخندی به افکار گذشته زد و از روی صندلی چوبی برخاست و به سمت تابلوی نقاشی رفت.

انگشتان کشیده و استخوانی‌اش لبه‌های تابلو رو لمس کردند و چشمانش از احساس رنگ‌های روی تابلو با لذت بسته شدند.

این تابلو بوی اصالت می‌داد، بوی زندگی اشرافی در قرن هفدهم میلادی را از صد فرسخی تابلو نیز می‌شد احساس کرد.

واقعا هدف نقاش از کشیدن این نقاشی چه بود؟ می‌خواست با این تابلو با تمام وجود به نسل‌های بعدی خود پوزخند بزند و بگوید زندگی تک تک شما انسان‌ها در برابر زیبایی زندگی در سده هفدهم هیچ و پوچ است؟!

چشمانش را باز کرد و در چشمان نقاشِ درون تابلو خیره شد، گویی می‌توانست با روح نقاش ارتباط برقرار کند و به صحبت در بیاید؛ گویی انگار سال‌هاست که او را می‌شناسد و می‌تواند با او راجب پرنسس مارگاریتای زیبای پنج ساله که همچون ماه در وسط نقاشی می‌درخشید، و یا آن نیناس‌هایی¹ سر تعظیم به آن کودک آورده بودند، یا شاید هم آن دو کوتوله که حواسشان به سگ است، یا چطور است راجب تصویر محو پادشاه فلیپ چهارم و ملکه ماریانای اتریش، صحبت کند.

ولاسکز آنقدر خودشیفته و مغرور بوده است که خودش را به نوعی به عنوان شخصیت فرعی و یا شاید هم اصلی در نقاشیش آورده است و نگاه کنجکاو بینندگان تابلو را بعد از مارگاریتا روی خودش متمرکز کرده است.

جونگین احساس می‌کرد بند بند وجودش خواهان صحبت و هم‌نشینی با شخصیت‌های آن نقاشی‌ست و افسوس می‌خورد که چرا چند قرن دیر به دنیا آمده است و نتوانسته جز یکی از اولین انسان‌هایی باشد که با این نقاشی دیدار می‌کنند.

گرچه درست است که جز اولین بینندگان نقاشی نبوده است، اما با این حال توانسته جز یکی از بزرگ‌ترین دزدهای آثار هنری در قرن خودش باشد که با وجود آن همه سیستم امنیتی و محافظ‌هایی که بی‌شک به غول‌های بزرگ شبیه بودند، توانسته بود این نقاشی باشکوه و ارزشمند را از آن خودش کند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 04 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

SeKaihun .One ShotWhere stories live. Discover now