جیمین و کوک توی ماشین نشسته بودنند صبح با صدای زنگ بلند شده بود یادش نبود که شب قبلش اصلا ساعت رو کوک کرده باشه و احتمال میداد تهیونگ براش انجام داده کلا جلسه کاریش با کوک رو فراموش کرده بود و اگه تهیونگ براش ساعت کوک نمی کرد الان توی هفت آسمون بود.
با قرار گرفتن یه کارت جلوش از افکارش بیرون امد و سرشو سمت کوک چرخوند:
_بگیرش
جیمین کارت رو گرفت و یکم براندازش کرد:
_این چیه
_کارته دیگه...کارت بانکی
_میدونم ولی برای چیه؟
کوک همونطور که از آینهی بغلی به عقب نگاه میکرد لب زد:
_آقا بهم گفت که برات کارت بگیرم،کارای بانکیشو همه چیشو انجام دادم یه مقداری هم پول توشه
_جیمین تند کارت رو طرف کوک گرفت:
_چطوری اطلاعات منو داشتی؟در ضمن من نیازی بهش ندارم
درسته نیاز داشت اما دلش نمی خواست زیر دین کسی باشه اونا که الکی ازدواج کردن پس نیازی هم به این کارا نبود،واقعیتش خجالت می کشید.
کوک سمتش چرخید و دستشو پس زد:
_این برای توعه منم وظیفه داشتم بهت برسونمش حالام خودتو لوس نکن
_آخه
_آخه نداره
جیمین با خجالت کارت رو توی کیفش گذاشت با توقف ماشین به بیرون نگاه کرد اونا درست جلوی یه مجتمع بزرگ بودنند کوک پیاده شد و پشت سرش جیمین هم پیاده شد؛جیمین که دید کوک راه افتاده اونم تندی خودشو به کوک رسوند و شونه به شونهی هم وارد مجتمع شدند.
جیمین با شگفتی به اطرافش نگاه میکرد اون مجتمع پر بود از پاساژ های بزرگ و برند های معروف آب دهنشو قورت داد که صدای کوک رو شنید:
_آقا دستور دادن اول بیایی یکم خرید کنی گفتن لباسای رسمی نداری پس یکم خرید کن بعدش بریم سمت شرکت
جیمین واقعا از این همه به فکر بودن تهیونگ تعجب کرده بود برای جیمین که نمی شناخت و ازدواج صوری کرده بودنند انقدر به فکر بود برای کسی که واقعا دوسش داشت مثل اون یونا چقدر جنتلمن می بود.
_هرچی دوست داشتی رو بگیر
جیمین کوک رو از اینطرف مغازه به اون طرف می کشید و هرچیزی می خرید جز لباس رسمی ،کوک که کلافه شده بود دست جیمین رو گرفت و سمت خودش کشید که تا متوقفش کنه.
_جیمین میدونی که باید لباس رسمی بخری
_خوب اول یکم بگردیم بعد
_ما وقت گشت و گذار نداریم نمی خوای با کارت آشناشی
جیمین لبشو گزید و سرشو تکون داد؛کوک از آروم شدنش استفاده کرد و بلافاصله وارد مغازه کت و شلوار برند دیور شد،جیمین چند دست انتخاب کرده بود و یکی یکی می پوشید این بین کوک هم واسه خودش یکم خرید کرده بود و منتظر جیمین بود.
YOU ARE READING
Fake Marriage:ازدواج سوری
Fanfictionپسری از جنس ضعف و بی کسی در مقابل مردی از جنس اصالت و قدرت ازدواجی سوری در پی اعتمادی به حقیقت کاپل : ویمین ژانر: امگاورس/خانوادگی/اسمات روز های آپ: پنجشنبه ها