part6☆

209 23 11
                                    

زمانی که به بقیه ندیمه ها ملحق شده بود با یه دختر که اسمش هایجین بود مسئوليت تمیز کردن طویله و نظافت سالن ها و اتاق ها رو داشتن

حالش اصلا خوب نبود و سردرد و ضعف شدیدی داشت،چشماش مدام سیاهی میرفتن و شوک و استرس بدی که داشت هم به کنار از اون شب لعنتی که پا توی کتابخونه کلیسا گذاشته بود تا الان چیزی نخورده بود و بینهایت گرسنش بود حتی حوصله خودش هم نداشت و این دختر کنارش یه بن...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

حالش اصلا خوب نبود و سردرد و ضعف شدیدی داشت،چشماش مدام سیاهی میرفتن و شوک و استرس بدی که داشت هم به کنار از اون شب لعنتی که پا توی کتابخونه کلیسا گذاشته بود تا الان چیزی نخورده بود و بینهایت گرسنش بود حتی حوصله خودش هم نداشت و این دختر کنارش یه بند فقط حرف میزد و درمورد دنیای انسان ها کنجکاوی می‌کرد و سوالاش انگار قرار نبود تموم بشن و با کلافگی جوابش رو خیلی کوتاه میداد یا به یه سرتکون دادن اکتفا میکرد
از باغ گذشتن و به در طویله بزرگ پشت قصر رسیدن انتظار داشت با یه چیز درب و داغون روبه رو بشه ولی واقعا حیف بود به این ساختمون تمیز و خیره کننده روبه روش لقب طویله رو داد ، اطراف پنجره ها با گل بنفشه و نیلوفر ابی تزئین شده بود و دیوار های چوبی هم به رنگ گردویی بودن
هایجین چند بار صداش زده بود ولی انگار جای دیگه ای سیر می‌کرد و اصلا اونجا نبود
با تکون خوردن دست دخترک جلوی چشمای خستش انگار به خودش اومده باشه کمی تو جاش جا یه جا شد و نگاه خمارش رو بهش دوخت
هایجین براش مهم نبود ولی یکم حالتای این انسان براش عجیب و جالب بود و سرش رو کمی به سمت فلیکس کج کرد و لب زد

×اهایی کجایی؟زود باش بریم زودتر کارارو تموم کنیم میخوام برم جنگل

آب دهنش رو قورت داد که باعث سوختن گلوی خشک شدش بخاطر جیغ و دادایی که زده بود شد
چشماش رو از درد روی هم فشار داد و بدون جواب دادن به اون دختر از کنارش رد شد و در نیمه باز طویله رو کامل باز کرد و وارد شد
با دیدن مینهو که داشت کاه هارو با چنگک کناری جمع می‌کرد احترامی گذاشت و مینهو بدون نگاه کردن بهش بی اهمیت به کارش ادامه میداد.
هایجین از پشت سرش مثل بچه گربه ای که بوی گوشت تازه به مشامش خورده سرکی به داخل کشید و با دیدن تمیزی و کاه های جمع شده توسط مینهو ذوق زده از اینکه مجبور نیست برای ۱۰۰ تا اسب وحشی کاه جمع کنه خوشحال بود و جیغ خفه ای کشید و از پشت سر فلیکس بیرون پرید که پسر با پادردی که داشت تلو تلو خوران کنار رفت و شونش به در خورد و آخی از بدن دردش بخاطر ضعف کشید
اون خون‌آشام شیطون بدون هیچ مقدمه ای خودش رو مثل بچه ها روی کمر خم شده و شونه های افتاده مرد انداخت و گونه های نرمش رو به موهای کنار گوشش کشید و با صدایی که کمی از ذوق هاله جیغ به خودش گرفته بود لب زد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 07 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

My bloodthirsty kingWhere stories live. Discover now