پایان فلش بک
- صبح روز بعد تو بغلش بیدار شدم، دست هیونگ انقدر که سرم روش بود بی حس شده بود، جفتمون هم چون تا صبح رو پارکت خوابیدیم بدن درد گرفتیم. ولی بازم بدترین قسمت ماجرا این بود که همه چیزو مو به مو یادمون بود! حتی مستی هم کمکی نکرد که شب قبلو یکم یادمون بره. حرفامون، اعترافای من، حتی یادم بود که تا قبل اینکه خوابم ببره داشتم تو بغلش میبوسیدیمش!بعد که مستی از سرمون پرید نمیدونستیم باید چه واکنشی نسبت به هم نشون بدیم. معذب بودیم ولی ما قول دادیم که تظاهر کنیم هیچی نشده پس واسه اینکه به روی خودمون نیاریم حتی خجالت کشیدنمون رو هم نباید نشون میدادیم!
وقتی حرفای سونگمین تموم شد فلیکس و جونگین هر دو تحت تاثیر داستان عشقی که سونگمین تعریف کرده بود تو سکوت بهش نگاه کردن. هنوز هم باورش براشون سخت بود که سونگمین همین چند دقیقه پیش خاطره ای رو تعریف کرده بود که حتی لحن و کلماتی که استفاده میکرد، عشقش رو بازتاب میداد. نمیتونستن انکار کنن که یه جورایی براش خوشحال شدن و همینطور برای بیشتر دونستن از رابطشون مشتاق بودن.
فلیکس با ناباوری گفت:- از قبل از کینگدام تا حالا؟ چجوری این همه مدت مخفیش کردین؟
- نه دقیقا از اون موقع... اون موقع فقط عاشق شده بودیم و چند بار با عذاب وجدان همدیگرو بوسیدیم وگرنه رابطمون خیلی بعدتر شروع شد.
سونگمین توضیح داد و فلیکس همچنان با ناباوری بهش نگاه میکرد.
- شما همیشه جوری بودین که پیش خودم میگفتم خداروشکر جای سونگمین نیستم چون واقعا گریم در میومد.
سونگمین از حرف فلیکس خندش گرفت و سرش رو تکون داد و گفت:
- آره خب اگه منم نمیدونستم عاشقمه گریم در میومد.
- آه، مینهو هیونگ واقعا... بهش یه اسکار بدین!
جونگین با خنده گفت و سونگمین با خجالت سرش رو پایین انداخت و با کنار دادن یقه لباسش، شونهش رو خاروند. همون موقع چشم جونگین به کبودی کمرنگی روی ترقوهی سونگمین خورد که شاید اگه در حالت عادی میدیدش حتی متوجهش نمیشد اما الان که از رابطهی سونگمین با مینهو خبر داشت کنجکاویش بیشتر شد و با انگشت بهش اشاره کرد:
- ترقوهت کبوده؟
سونگمین سریع یقهش رو درست کرد و با دستپاچگی واضحی گفت:
- نمیدونم.
جونگین لبخند بزرگ معناداری زد و چشماشو ریز کرد:
- نمیدونی؟! میخوای من کمکت کنم؟ یا یه پشه بزرگ نیش زده یا می...
قبل از اینکه جونگین بتونه حرفش رو کامل کنه سونگمین کوسن مبل رو سمتش پرت کرد و تو بغلش انداخت.
YOU ARE READING
Hanky Panky
Fanfiction━' Mini fiction: Hanky Panky ━' Genre: Smut, Canon (real life), romance ━' Couple: 2min ━' Author: SinPi ────────────────── وضعیت: در حال اپ. زمان اپ: شرط ووت خلاصه: وقتی استری کیدز به یه تاکشو دعوت میشن و مینهو شور کانسپت «طلاق گرفته» رو در می...