pre-face

719 117 36
                                    


وقتی پنج سال پیش پسر هفده ساله و کوچکتر قبیله شمالی ناگهانی و درست یک هفته قبل از عروسی ناپدید شد، تمام شک و شبهه گم شدن پسر به سمت قبیله جنوبی نشونه گرفته شد. قبیله جنوبی، قبیله ای که قرار بود پسری از خودشون رو به عنوان آرسلا به قبیله شمالی بدهند.

پسری از قبیله جنوبی که برای شکل گیری اتحاد باید به قبیله شمالی فرستاده میشد و هر دو قبیله می دونستند مخالف سر گرفتن این عروسی بوده و هست. پسری که به داشتن تک خرس سیاه رنگش معروف بود.

دو قبیله برای زنده نگهداشتن مردمانشون به این صلح نیاز داشتند اما با گم شدن پسر دوم و کوچکتر قبیله شمالی همه چیز بهم ریخت.

هردو قبیله درست قبل از سر گرفتن عروسی وارد جنگ بزرگی شدند که پنچ سال طول کشید. جنگی که با هفده ساله شدن تک پسر اِلای قبیله جنوبی، به پایان رسید. پسر هفده ساله به عنوان آرسلای جدید به قبیله شمالی فرستاده میشد و جنگ به همین دلیل پایان می گرفت. یک صلح به نفع دو قبیله...!

پسری که به داشتن موهای آبی رنگ، درست مانند آیلا معروف بود. پسری که با رسیدن به سن هفده سالگی یعنی سن ازدواج، برای پایان دادن جنگ بین دو قبیله به قبیله شمالی فرستاده شد. به عنوان آرسلای قبیله شمالی، اون هم برای اِلای جدید...

با شنیدن صدای همهمه متوجه شد بالاخره کاروان حامل آرسلای جدید قبیله از دروازه اصلی عبور کرده و اِلای قبیله شمالی، برای دیدن کسی که بی صبرانه منتظر رسیدنش بود، از اتاق خارج شد.

اِلای جدید قبیله شمالی که بعد از مردن پدرش در جنگ به تازگی به این پست رسیده بود، با گرفتن جایگاه اِلای قبیله شمالی، دارای یک آرسلای هفده ساله شده بود. اِلایی که تنومند و جنگنده بود، درست به مانند گرگ سیاه و بزرگش...!

جلوی در بزرگ قصر ایستاد. به پسری که مثل همیشه مغرور سوار بر خرس سیاه رنگی که مثلش رو کسی نداشت نگاه کرد.

پسری که با غرور و نگاهی تاریک به آرومی به سمتشون می اومد.

پسری که اِلای جدید قبیله شمالی، به عنوان آرسلای خودش میخواست اما زودتر از خودش برادر کوچکترش باید با پسر برادر اِلای قبیله جنوبی ازدواج میکرد؛ پیشنهادی که از سمت قبیله جنوبی مطرح شده بود. پسر برادر اِلای قبیله جنوبی، قبل از فرستاده شدن به قبیله شمالی، به خاطر بهم خوردن عروسی، در قبیله جنوبی مونده بود و چانیول حالا بعد از پنج سال آرسلای برادر گمشده اش رو می دید.

ناپدید شدن برادرش چیزی نبود که میخواست وقتی درهر صورت نمیتونست پسری که نشان شده بود برای برادر کوچکترش رو، داشته باشه. اما حداقل الان به عنوان همراه آرسلاش، در قبیله خودش میتونست داشته باشه.

سمت راست پسر خرس سوار، آرسلای جدیدش با موهای آبی رنگش سوار بر گرگ بزرگش به سمتشون می اومد. آرسلایی که عمیقا دوستش نداشت...!

در مورد کلمات کلیدی داستان یعنی اِلای- آرسلا- آیلا...

آرسِلا (arsela)= به معنای فرستاده شده- پیشکش هست و اینجا به کسی که به قبیله دیگه فرستاده میشه و مقام بالایی داره بکار رفته میشه.

اگر کسی در قبیله لقب آرسلا بگیره دیگه این لقب رو تا زمان مرگ از دست نمیده. و دونفر از قبیله جنوبی این لقب رو گرفتند.

اِلای (elaya)= به معنای بالا مقام- highness- greatness- هست و اینجا به کسی که رییس قبیله یا کسی که مقام بالایی داره گفته میشه. در قبیله شمالی فعلا فقط یک اِلای داریم. برای راحتی بیان بجای اِلایا از اِلای استفاده میکنم.

آیلا (ayla)= اسم داستان هست و به معنای هاله آبی و زیبای ماه هست.

هدیلا با یک داستان جدید اینجاست، امیدوارم دوستش داشته باشید. این مقدمه داستان هست و اگر دوستش داشته باشید تند تند آپ میکنم... از خوندنش لذت ببرید.

کرکتر ها:

بکهیون آرسلای قبیله شمالی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بکهیون آرسلای قبیله شمالی

سهون پسر گمشده قبیله شمالی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سهون پسر گمشده قبیله شمالی

جونگین، آرسلای قبیله شمالی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگین، آرسلای قبیله شمالی

جونگین، آرسلای قبیله شمالی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

چانیول، اِلای قبیله شمالی

AyLaWhere stories live. Discover now