Golden Maknae (Vkook)

24 3 0
                                    

کلافه روی صندلی گوشهٔ اتاق نشست و به هیاهوی مقابلش خیره شد. البته این یک‌جا نشستن و خیره شدن تنها لحظهٔ کوتاهی دوام داشت، دقیقا قبل از اینکه یکی از آهنگ‌سا‌زها، جثهٔ سکسی دوست‌پسرش رو در آغوش بگیره.

همون حرکت باعث شد تهیونگ با عصبانیت از جاش بلند شه و سمتشون حرکت کنه، با لبخندی که مصنوعی بودنش از صدها فرسنگ هم مشخص بود، کمر جونگ‌کوک رو گرفت و پسرک رو از بغل دای هیون جدا کرد.

- متاسفم دای هیون؛ ولی جونگ‌کوک امروز زیادی برای آلبوم جدیدش کار کرده و من نگرانشم که استراحت کافی نداشته باشه. برای همین مجبورم خداحافظی‌تون رو زودتر به اتمام برسونم تا یکم استراحت کنه.

دای هیون سری تکون داد و با باز کردن در بقیه رو هم به بیرون راهنمایی کرد.

- تو درست می‌گی تهیونگ؛ برای یک لحظه یادم رفت مکنه طلاییمون ممکنه چقدر خسته باشه. خداحافظ جونگ‌کوک، هفتهٔ دیگه سر صحنهٔ فیلم برداری می‌بینمت.

تهیونگ با همون لبخندی که پررنگ ترش کرده بود، بدون توجه به صورت شوکه و عصبی جونگ‌کوک، از دای هیون خداحافظی کرد و در رو روش بست. با خیال راحت به در تکیه داد و به دوست‌پسرش که چهرهٔ عبوسی به خودش گرفته بود، خیره شد.

- این کارت اصلا درست نبود تهیونگ.

- کی اهمیت میده؟ مهم اینه که بالاخره تونستم با دوست‌پسرم تنها بمونم.

جونگ‌کوک چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و به سمت اتاقش حرکت کرد.

- حالا که بخاطر خسته بودن من، اونا رو بیرون انداختی؛ منم میرم استراحت کنم.

تهیونگ پشت سر پسرک وارد اتاق شد و این‌دفعه به دیوار کنار در تکیه داد.

- واقعا می‌خوای بخوابی؟

- پس چیکار کنم؟

جونگ‌کوک لبهٔ تخت وسط اتاق نشست و به تهیونگ خیره شد.

- اول از همه بهم بگو که مکنه طلایی بودن، چه حسی داره؟

- مطمئنا همون حسی که سلین بویی بودن، داره!

تهیونگ چند قدم به تخت نزدیک شد و روی صورت جونگ‌کوک خم شد.

- تو الان حسودی کردی؟

- اره! تو خیلی بیشتر از من توی چشمی و این باعث شده هر جا که میرم، فقط حرف از دوست‌پسر جذابم باشه. این کلافه‌م می‌کنه، چون تو فقط برای منی.

جونگ‌کوک صورتش رو به صورت تهیونگ نزدیک کرد و کلمات اخرش رو روی لب های پسر بزرگتر زمزمه کرد.

- فکر کردی برای من راحته جونگ‌کوک؟ باید تو رو همیشه با آدم های مختلف سهیم شم و تنها زمانی که می‌تونم کنارت داشته باشم، شب هایی هست که با خستگی توی بغلم به خواب میری!

- میدونی فردا هم باید برم سر صحنه؟

تهیونگ با حرص گازی از لب‌های پسرک و با تکون دادن سرش، جواب جونگ‌کوک رو داد.

- پس نظرت چیه که مهر مالکیتت رو روی تمام بدنم بزاری؟

- مطمئنی برات دردسر نمیشه؟

- مطمئنم.

تهیونگ دست راستش رو به سینهٔ جونگ‌کوک رسوند و با هل دادنش، تن پسرک روی روی تخت خوابوند و با ستون کردن دست‌هاش، روی جونگ‌کوک قرار گرفت.

- پس بیا ببینیم مکنه طلایی که همهٔ کارها رو به بهترین نحو، انجام میده؛ روی تخت هم کارش خوبه یا نه!

_________________
^^

𝑫𝒊𝒓𝒕𝒚 𝑰𝒎𝒂𝒈𝒊𝒏𝒆 *~*Where stories live. Discover now