Tomorrow's Boyfriend (Vkook)

4 0 0
                                    

مضطرب پشت در خونه‌ی همسایه‌اش ایستاده بود و برای زدن زنگ، تردید داشت. برای مهمونی که آکادمی رقص ترتیبش رو داده بود، به یک پارتنر احتیاج داشت که باهاش برقصه تا توی مسابقه برنده شه و تنها پارتنر خوبی که جونگ‌کوک سراغ داشت، همسایه‌ی جذابش بود که جونگ‌کوک چندین بار رقصیدنش رو حین آشپزی‌کردن، دیده بود.

تهیونگ، همسایه‌ی جونگ‌کوک، توی این دوماهی که به خونه‌ی کناری پسرک نقل مکان کرده بود، چندین بار برای پیدا کردن بهترین فروشگاه‌ها از جونگ‌کوک کمک گرفته بود و در ازای این کمک‌ها، اون رو به یک وعده غذا توی رستورانی که کار می‌کرد، دعوت کرده بود.
جونگ‌کوک واقعا اون مرد جذاب رو ستایش می‌کرد، مخصوصاً دستپختش رو و اگه تهیونگ قبول می‌کرد تا باهاش توی مهمونی برقصه، به یکی از آرزوهاش می‌رسید.

- از اول تا آخر مهمونی باهاش می‌رقصم تا به همه مخصوصاً اکسم که هم‌کلاسی‌ام شده، نشون بدم که تهیونگ برای منه!

با فکر به اکسش، ناخودآگاه تهیونگ و اون رو توی ذهنش تصور و شروع به مقایسه کردن اون دو کرد:

- حالا که فکرش رو می‌کنم ووجین حتی به گرد پاهای تهیونگ هم نمی‌رسه. از اون صورت پر از زخمش گرفته تا اون موهای کم پشتش، هیچ‌چیزیش به بی‌نقصیه تهیونگ نیست؛ مخصوصاً آشپزیش.

خسته از ایستادن طولانی مدتش، به در خونه‌ی تهیونگ تکیه داد.

- تهیونگ واقعاً بی‌نقصه! از اون مژه‌های پرپشتش گرفته تا اون موهای فر خوشگلش که دوست دارم دست‌هام رو روشون بکشم. حتی اون بدن هیکلی‌اش هم از بدن ووجین، خوشگل‌تره! یعنی رقص من و تهیونگ فردا شب، چندتا دشمن برام جمع می‌کنه؟

دوباره مهمونی فردا رو توی ذهنش تصور کرد؛ همون لحظه‌ای رو که با تهیونگ می‌رقصه و می‌تونه از نزدیک اون مرد رو ستایش کنه:

- شاید هم بعداً مخش رو زدم تا دوست‌پسرم بشه!

با فکر به اینکه تهیونگ دوست‌پسرش شه، لبخند بزرگی زد و پا به دنیای خیالاتش گذاشت. به لحظه‌ای فکر کرد که می‌تونست اون مرد زیبا رو کاملاً برای خودش داشته باشه؛ اون‌وقت برای تمرین رقص تانگو، لازم نبود دنبال یک پارتنر بگرده چون دوست‌پسرش رو داشت.
یک دوست‌پسر خوش‌تیپ که آشپز هم هست؛ پس جونگ‌کوک می‌تونست در جبران غذایی که تهیونگ هرشب براش درست می‌کرد، براش برقصه:

- شاید هم بتونم بهش رقص یاد بدم.

با ایده‌ای که به ذهنش رسید، دست‌هاش رو هم کوبید و هیجان زده سرجاش، تکونی خورد:

- اره همینه! هرشب مجبورش می‌کنم تا باهام برقصه، شاید هم آخرش با انجام چندتا حرکت سکسی که از یوتیوب یاد گرفتم، بکشونمش روی تخت و یه شبِ هات باهاش بسازم.

دست‌ راستش رو روی چونه‌اش قرار داد و زمزمه کرد:

- باید رقص‌های تحریک‌کننده‌ی بیشتری یاد بگیرم.

دست‌هاش رو به کمرش زد و سری تکون داد:

- ولی هنوز که دوست‌پسرم نیست...

با یادآوری واقعیت لحظه‌ای ناراحت شد که با فکر به موقعیت فردا، ناراحتیش رو فراموش کرد. فردا شب همین موقع، توی آغوش گرم تهیونگ بود و جلوی هزاران چشم، باهاش می‌رقصید.
به فردا و روش‌هایی که با استفاده ازشون، می‌تونست تهیونگ رو دوست‌پسرش کنه فکر می‌کرد که در پشت‌سرش باز شد. به‌خاطر تکیه‌ای که به در داده بود، نزدیک بود بیوفته که تهیونگ سریع واکنش نشون داد و پسر رو گرفت.

- جونگ‌کوک؟ اتفاقی افتاده؟

جونگ‌کوک شوکه، از آغوش تهیونگ جدا شد و روبه‌روش ایستاد.

- نه! یعنی چرا! می‌شه فردا، رقص، سالن؟
- چی؟

جونگ‌کوک هول شده از سوتی که جلوی تهیونگ داده بود، دست‌هاش رو محکم روی لبش کوبید.

- جونگ‌کوک چرا ان‌قدر استرس داری؟

تهیونگ با ملایمت دست‌های پسر رو از روی لبش جدا کرد و بهش لبخند زد. جونگ‌کوک گُر گرفته از لمس تهیونگ، نفسش رو توی سینه‌اش حبس کرد. اگه تهیونگ دوست‌پسرش می‌شد، چه‌طور قرار بود به این لمس‌ها و اون لبخند کشنده‌اش، عادت کنه؟
با دیدن نگاه منتظر تهیونگ، با انگشت‌های سرد شده‌اش به پایین لباسش چنگ زد و بدون فکر، جمله‌ی توی سرش رو به زبون آورد که باعث تعجب مرد شد.

- فردا دوست‌پسرم می‌شی؟

______________
^^


این نوشته ادامه داره‌ها، ببینم چندنفر منتظر ادامه‌اش هستن🫢

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Aug 20 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

𝑫𝒊𝒓𝒕𝒚 𝑰𝒎𝒂𝒈𝒊𝒏𝒆 *~*Donde viven las historias. Descúbrelo ahora