بادیگاردش در ماشین رو براش باز کرد و از ماشین پیاده شد این همون کافه ایه که جیمین اسمشو بهش گفته بود وارد کافه شد چند میز اونور تر جیمین رو دید که همراه با نام ، هوسوک دارن حرف میزنن سمت میز رفت رفت و روی یکی از صندلی هاش نشست جیمین با دیدن تهیونگ که بلاخره اومده سمتش چرخید
_دیر کردی!
جیمین گفت و تهیونگ چشمی چرخوند اصلا حوصله بحثای همیشگی رو نداشت تا نمیشه شب داشت کارای پاسپورت و ویزای جنی رو درست میکرد و امروز هم دیر بیدار شد_میدونم جیمین دیشب تا ساعت 4 صبح بیدار بودم داشتم کارای پاسپورت و ویزای جنی رو درست میکردم داره میاد کره امروز راس ساعت 8 بیدار شدم مثل جت خودمو آماده کردم حوصله بحث ندارم
گفت و پروژه ها رو از دست هوسوک که خشکش زده بود گرفت جیمین میدونست که ادامه بده دعوا میشه پس ساکت موند نام که وضعیت رو یکم وخیم دید و الانا بود که کلاس شروع بشه گفت: ٫ من میرم الان جونگکوک میاد و کلاسم شروع میشه بهتره من برم ٫
تهیونگ نگاهش کرد و سری تکون داد نام از در کافه بیرون رفت و تقریبا پنج دقیقه بعدش یه پسر با هودی سیاه لش و شلوار جذبش وارد کافه شد و دنبال میز خالی میگشت اون پسر متوجه تهیونگ نشده بود که چطوری بهش زل زده؟ نه نبود تهیونگ نگاهشو از صورت و پاهای خوش فورم پسر گرفت و به جیمین داد_این یارو همین پسره که الان از در اومد تو کی بود ؟
تهیونگ گفت و جیمین جیمین صورتشو از روی گوشیش برداشت و به تهیونگ نگاه کرد نگاهشو سمت اون پسری که دوست صمیمیش بهش اشاره کرده بود داد با دیدن جونگکوک که روی یکی از میزا نشسته بود و با لبتابش کار میکرد سریع
گوشیشو کنار گذاشت هوسوک که تا الان با پروژه ها درگیر بود به تهیونگ و جیمین نگاه کرد_خوب نقشه چیه چرا اومدیم اینجا؟
هوسوک گفت ، تهیونگ برای تایید حرف هوسوک سری تکون داد جیمین نفس عمیقی کشید خودش از این نقشه خوشش نمیومد و مطمئن بود نامجون بخاطر همین مسئله از جمعشون خارج شده حق میداد ولی به هر حال شروع کرد به توضیح دادن: این نقشه مربوط به جونگکوکه پدر جونگکوک دشمن خانوادگی ماست برای اینکه به خانواده جئون و پدرش نزدیک بشیم تهیونگ بهت نیاز دارم که با جونگکوک وارد رابطه بشی و اونو عاشق خودت کنی !
هوسوک چشماش گرد شد این چه نقشه ای ٫ پس برای همین بود نام به یه بهونه ای خواست این دور همی رو بپیچونه ولی دور همی هم حساب نمیشه چون چند نفرمون کمه ٫
تهیونگ نیشخندی زد جیهوپ این نیشخند رو خوب میشناخت واقعا میخواست قبول کنه؟؟ وات دا فاک واقعا_تهیونگ نگو! تهیونگ تو که نمیخوای بگی این نقشه که معلوم نیست نقشس یا شکستن قلب یکی قبول میکنی؟؟ نه بابا ؟ جیمین ؟! چطور تونستی همچین چیزی رو بگی!
هوسوک گفت ، خواست بره که یک دفعه جیمین بلند شد و دستش رو گرفت به کوک نگاه کرد اون توی دنیای خودش بود اصلا حواسش به اونا نبود اینو شکر میکرد به هوسوک نگاه کرد
ESTÁS LEYENDO
𝑹𝑬𝑽𝑬𝑵𝑮𝑬 | 𝑽𝑲𝑶𝑶𝑲
Romanceجئون جونگکوک پسر باهوش خانواده جئون که دلباخته های فراوانی داره ولی کوک به هیچ کدوم محل نمیده اما ... با ورود استاد جدید درس زیست همه چی بهم ریخت جونگکوک دلشو به اون مرد داد فکر میکرد این رابطه نمیشه و این عشق ممنوعس ولی نمیدونست پشت اون لبخند مهرب...