part ² بازگشت جنی

118 15 0
                                    

بادیگاردش در ماشین رو براش باز کرد و از ماشین پیاده شد این همون کافه ایه که جیمین اسمشو بهش گفته بود وارد کافه شد چند میز اونور تر جیمین رو دید که همراه با نام ، هوسوک دارن حرف میزنن سمت میز رفت رفت و روی یکی از صندلی هاش نشست جیمین با دیدن تهیونگ که بلاخره اومده سمتش چرخید

_دیر کردی!
جیمین گفت و تهیونگ چشمی چرخوند اصلا حوصله بحثای همیشگی رو نداشت تا نمیشه شب داشت کارای پاسپورت و ویزای جنی رو درست میکرد و امروز هم دیر بیدار شد

_میدونم جیمین دیشب تا ساعت 4 صبح بیدار بودم داشتم کارای پاسپورت و ویزای جنی رو درست میکردم داره میاد کره امروز راس ساعت 8 بیدار شدم مثل جت خودمو آماده کردم حوصله بحث ندارم
گفت و پروژه ها رو از دست هوسوک که خشکش زده بود گرفت جیمین میدونست که ادامه بده دعوا میشه پس ساکت موند نام که وضعیت رو یکم وخیم دید و الانا بود که کلاس شروع بشه گفت: ٫ من میرم الان جونگکوک میاد و کلاسم شروع میشه بهتره من برم ٫
تهیونگ نگاهش کرد و سری تکون داد نام از در کافه بیرون رفت و تقریبا پنج دقیقه بعدش یه پسر با هودی سیاه لش و شلوار جذبش وارد کافه شد و دنبال میز خالی میگشت اون پسر متوجه تهیونگ نشده بود که چطوری بهش زل زده؟ نه نبود تهیونگ نگاهشو از صورت و پاهای خوش فورم پسر گرفت و به جیمین داد

_این یارو همین پسره که الان از در اومد تو کی بود‍ ؟
تهیونگ گفت و جیمین جیمین صورتشو از روی گوشیش برداشت و به تهیونگ نگاه کرد نگاهشو سمت اون پسری که دوست صمیمیش بهش اشاره کرده بود داد با دیدن جونگکوک که روی یکی از میزا نشسته بود و با لبتابش کار میکرد سریع
گوشیشو کنار گذاشت هوسوک که تا الان با پروژه ها درگیر بود به تهیونگ و جیمین نگاه کرد

_خوب نقشه چیه چرا اومدیم اینجا؟
هوسوک گفت ، تهیونگ برای تایید حرف هوسوک سری تکون داد جیمین نفس عمیقی کشید خودش از این نقشه خوشش نمیومد و مطمئن بود نامجون بخاطر همین مسئله از جمعشون خارج شده حق میداد ولی به هر حال شروع کرد به توضیح دادن: این نقشه مربوط به جونگکوکه پدر جونگکوک دشمن خانوادگی ماست برای اینکه به خانواده جئون و پدرش نزدیک بشیم تهیونگ بهت نیاز دارم که با جونگکوک وارد رابطه بشی و اونو عاشق خودت کنی !
هوسوک چشماش گرد شد این چه نقشه ای ٫ پس برای همین بود نام به یه بهونه ای خواست این دور همی رو بپیچونه ولی دور همی هم حساب نمیشه چون چند نفرمون کمه ٫
تهیونگ نیشخندی زد جیهوپ این نیشخند رو خوب می‌شناخت واقعا میخواست قبول کنه؟؟ وات دا فاک واقعا

_تهیونگ نگو! تهیونگ تو که نمیخوای بگی این نقشه که معلوم نیست نقشس یا شکستن قلب یکی قبول میکنی؟؟ نه بابا ؟ جیمین ؟! چطور تونستی همچین چیزی رو بگی!
هوسوک گفت ، خواست بره که یک دفعه جیمین بلند شد و دستش رو گرفت به کوک نگاه کرد اون توی دنیای خودش بود اصلا حواسش به اونا نبود اینو شکر میکرد به هوسوک نگاه کرد

𝑹𝑬𝑽𝑬𝑵𝑮𝑬 | 𝑽𝑲𝑶𝑶𝑲Donde viven las historias. Descúbrelo ahora