-خیلی خوش اومدید.
جیهیو با مهربونی به فلیکس و هیونجین خوشامد گفت و با ورود اونا جمعشون تکمیل شد. چان با دیدن فلیکس بلند شد و ازش خواست دنبالش به بالکن بیاد. هیونجین فریز شده دم در وایساده بود تا بالاخره جیسونگ دستشو کشید و آوردش تو.
-نترس مشتای چان هیونگ فقط اولش درد داره بعد عادت میکنی.
هیونجین با چشم جوجه طلاییشو که پشت برادر بزرگش راه میرفت دنبال کرد و جواب جیسونگ رو نداد. بعدا سر فرصت حالشو میگرفت.
-اوپا...
ریوجین به مینهو نزدیک شد. از بعد از جداییشون دیگه پاشو توی کلاب مینسونگ نذاشته بود و حدس میزد بیشتر از جیسونگ، مینهو از دستش دلخوره.
-دلم برات تنگ شده بود.
مینهو جوابی به دختر کوچیکتر نداد. نمیدونست باید چه جوابی بده.
-چطوری؟
-خوبم ریوجین.
-قهری باهام؟
-نه.
-پس چرا نگام نمیکنی؟
-داشتم فکر میکردم.
-به چی؟
-به اینکه زودتر قرض چان رو پس بدم و با جفتتون قطع رابطه کنم.
-اوپاااا....
مینهو از اینکه موفق شده حرص ریوجین رو دربیاره لبخند موفقیت آمیزی زد. دقیقا همین لبخند روی صورت دوست پسرش بود و مینهو از این فاصله میدید هوانگ هیونجین چقدر حرصی شده.
-یه روز بیا کلاب. یه ریمیکس جدید زدم عاشقش میشی.
-حتما میام.
وقتی دوباره بینشون سکوت شد ریوجین به حرف اومد
-نمیخوای بپرسی؟
-مشخصه.
-چی؟
-چان دیگه شبیه مردهها نیست و این یعنی سرکار خانوم برگشته.
-متاسفم. دلم نمیخواست اینجوری شه.
مینهو بازوی ریوجین رو فشار آرومی داد.
-مهم اینکه الان اینجایی.
ریوجین احساس خوش آشنایی رو به یاد آورد. شبهایی رو که با چان و رفیق جدیدش جمع میشدن. آبجو میخوردن و فوتبال میدیدن. با مینهو سر تیم مورد علاقش کل کل میکرد و مینهو تهدیدش میکرد مخ چان رو میزنه و اونو ازش جدا میکنه. بعدتر وقتی فلیکس و جیسونگ به جمعشون اضافه شدن مینهو جلوی دوست پسرش دستش بسته بود و همه طرف تنها دختر اکیپ رو میگرفتن. ریوجین خوشبخت بود. چه اهمیتی داشت که پدر و مادری نداشت وقتی یه خانواده به این قشنگی اومده بود سر راهش.
***
-خوب فلیکس؟
-خوب هیونگ؟
-میدونی که خیلی صبوری کردم باهات درسته؟ حالا میخوای تعریف کنی پسر هوانگ داستانش چیه؟

ESTÁS LEYENDO
Blue Umbrella | چتر آبی
Fanfictionوویونگ در آستانه سالگرد جداییش از سان یه تصمیم احمقانه میگیره، اینکه با فلیکس تتو آرتیست معروف کره ای بخوابه. Couples: Woosan , Hyunlix , Minsung کمدی، روزمره، رومنس