PART²¹

276 33 6
                                    

با شنیدن صدای نفرت انگیز مرد به سرعت ماشین را در کنار خیابان نگه داشت.

جونگکوک که کنارش بود ، ترسیده به او سر نگاه میکرد.

چیزی نمیگفت و سکوت کرده بود.

/هوم؟! چیشد؟! ساکت شدی؟! آها راستی پدرت چطوره؟! زندست؟!

و بعد از گفت این حرف خندهٔ بلندی سر داد.

تهیونگ فک قفل شده‌اش را باز کرد و بعد با صدایی که خشمو عصبانیت درش موج میزد گفت:

÷توعه حرومزاده به پدرم تیر زدی درسته؟!

خندهٔ هی‌چول تموم شد و با صدای آرومی گفت:

/درسته...من زدمش...چون داشت حرفای اشتباهی میزد و من خواستم اینکار رو بکنم...میدونی؟! آخه پدرت لیاقتش مرگه!

پسر دندان‌هایش را روی هم سابید و دستش را دور فرمون فشرد تا کمی از عصبانیتش کاسته شود.

÷دهن کثیفتو ببند.

جونگکوک با تعجب به پسر نگاه می‌کرد ، تاحالا اینگونه او را عصبی ندیده بود.

/هی تهیونگ‌شی بهتره با بزرگترت درست صحبت کنی! چیه؟! پدرت بهت یاد نداده؟!

تهیونگ با شنیدن این حرف مشتش را محکم روی فرمون کوبید که جونگکوک ترسیده کمی عقب رفت و از پشت به در چسبید.

÷حرومزاده کثافت میگم اون دهن کثیفتو ببند!!

جونگکوک مردد دستش را روی بازو پسر گذاشت و تهیونگ نگاه خشمگینش را به او انداخت اما ثانیه‌ای نکشید و طوفان چشمانش آروم شد.

/بهتره به حرفام گوش بدی! وگرنه هم پدرت و هم هوسوک میمیرن.

با شنیدن اسم هوسوک متعجب شد.

÷هو...هوسوک هیونگ؟!

/آره ، اون الان پیش منه پس بهتره مواظب رفتارت باشی تا برادر جیمینت نمیره.

تهیونگ سکوت کرد...نمیدونست چی بگه...اما باید هرچه زودتر برمیگشت خونه.

÷از من چی میخوای؟!

هی‌چول پوزخندی زد و نگاهش را به هوسوک که حالا بیهوش شده بود انداخت.

/آها! حالا شدی یه پسر خوب! خب حالا گوش بده ببین چی میگم...

سوزن را درون رگ دست دختر فرو برد و شروع به کشیدن خون کرد.

هیچکس توی اتاق نبود و همه پایین ، پیش تهیون بودند.

سینه او ، توسط دکتر کیم بخیه خورده بود و فقط نیاز به خون داشت.

پس ، جین توی اتاق مشغول گرفتن خون از دختر بود.

سول‌آ ، با فرو رفتن سوزن درون دستش کمی اخم کرد اما بعد به پسر روبه‌رویش نگاه کرد.

∆سوکجین‌شی؟!

My ManWhere stories live. Discover now