S1|EP:15

1.2K 170 101
                                    

ساعت نزدیکای ۱۱ شب بود هر سه نوه های کیم تا دیر وقت مشغول سر و سامان دادن به حساب‌های یک ماه اخیر شرکت بودند هوا گرفته بود و بارون زیبایی در حال باریدن بود صدای تیک تیک خوردن قطره‌های بارون به شیشه ماشین باعث شده بود بین زوج نشسته توی ماشین سکوت ایجاد بشه.

با توقف یهویی ماشین نگاه از پنجره گرفت و خطاب به تامی لب زد:

_چی شد؟

همونطور که سعی می‌کرد ماشین رو روشن کنه جواب مرد رو داد:

_نمی‌دونم آقا یهو خاموش شد و روشن نمی‌شه

نزدیکای عمارت بودن و چون عمارت در منطقه بیرونی شهر قرار داشت هیچ ترددی غیر از اعضای خاندان کیم اون اطراف نداشت جیمین که از خدا خواسته عاشق خیس شدن زیر بارون بود با بیرون رفتن تامی زودی بیرون پرید و چشاشو بست، خیس شدن زیر بارون انگار همه غصه هاشو می‌شست و سبک‌ترش می‌کرد.

تهیونگ چتری که همیشه داخل ماشین داشت رو برداشتو سمت پسر رفت موهای بلوندش خیس شده و به پیشونیش چسبیده بود و قطره‌های بارون از روی گردنش سر می‌خورد، نزدیک پسر شد و چتر رو روی سر جفتشون نگه داشت با باز شدن چشای پسر نگاه خیرشو از لباش گرفت و سمت تامی که در حال بررسی ماشین بود داد:

_زنگ بزن تعمیرکار منو جیمین پیاده میریم

با شنیدن حرف پسر بزرگتر توی دلش قربون صدقه‌اش رفت چطوری می‌تونست انقدر حواسش به همه چی باشه؟ و جیمین چطوری می‌تونست عاشق همچین آدمی نشه؟

دوشادوش هم مشغول قدم زدن به طرف عمارت شدن عطر تلخ آمیخته شده با سیگار تهیونگ زیر بارون داشت روح از تن جیمین جدا می‌کرد، جیمین که دلش یکم شیطونی می‌خواست با یه نیم نگاهی به مرد کناریش لب زد:

_آقا

هنوزم از صدا کردن اسمش دلهره داشت و احساس می‌کرد موقع صدا زدن اسمش عشقش رو لو میده در عمارت و پیش بقیه با هزار خجالت که نمیدونست از کجا میاد صدا کردنش برای تمام عمرش بس بود.

_هوم

_میشه چتر رو ببندی؟

_نه ناراحتی برو از زیرش

_تا حالا زیر بارون خیس شدی؟

_خیلی حرف می‌زنی

باید برای یک بار هم شده طعم خیس شدن زیر بارون رو با تهیونگ می‌چشید توی این چند ماه باقی مونده باید عاشقانه‌هاش رو با مرد تجربه میکرد، همه چی با این مرد ارزششو داشت.

با تمام قدرت پرید و به زیر چتر ضربه زد چت وارونه چند متر اون طرف‌تر افتاد بدون توجه به تهیونگ دوید و روی چتر پرید صدای خرد شدن تمام اجزای چتر به گوش هر دوشون رسید، تهیونگ مبهوت شده از صحنه جلو روش فریاد کشید:

Fake Marriage:ازدواج سوریWhere stories live. Discover now