୨(5)୧

375 96 53
                                    

._____________.

نگاه جونگهان با تعجب به سونگچول دوخته شده بود

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

.نگاه جونگهان با تعجب به سونگچول دوخته شده بود.الان اون داشت به عشقش اعتراف میکرد؟


در حالی که چشماش به چشمان سونگچول خیره شده بود و نگاه عاشقونه اون رو می‌دید.


احساس گناه قلبش رو فرا گرفت. حس حقارت و سوء استفاده می‌کرد.اون به خوبی می‌دونست که سونگچول فریب خورده و نمی‌دونه که قلبش رو به چه کسی تقدیم کرده.اون قصد داشت حقیقت رو فاش کنه اما هر بار، تردید و ترس جلوش رو میگفت.

جونگهان سرش رو ناراحت پایین انداخت و زمزمه کرد: "من..."


سونگچول که متوجه تردید جونگهان شده بود ،آهسته انگشتاش رو به چانه ی جونگهان نزدیک کرد و بعد از اینکه سرش رو بالا اورد گفت:"بگو."


"نمی‌تونم."

جونگهان گفت و آهسته نگاهش رو از سونگچول گرفت. همین نگاها بودن که همیشه باعث تردیدش میشدن، چون میترسید اگه اعتراف کنه، برای همیشه خودشو از این نگاه هایی که دوست داشت محروم کنه.


جونگهان دوباره غرق افکار تاریکش شده بود که سونگچول با صدای آرومش باعث قطع رشته ی افکارش شد:

" این رو فرصتی در نظر بگیر که بتونی صادقانه با من صحبت کنی و مشکلت رو بگی...مطمئن باش گوش میدم و قضاوتت نمیکنم."


جونگهان با ترس آبدهنش رو قورت داد و بعد گفت: "نمی‌دونم...ولی من..من فقط می‌خوام..."


مدتی سکوت کرد و به چشمان منتظر سونگچول چشم دوخت تا صادقانه بگه:

"من میخوام با مینگهائو صحب کنم"


سونگچول متعجب ابروهاشو در هم کشید و پرسید:"چرا؟ چی میخوای بهش بگی مگه؟"

The Seducer | JeongcheolOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz