PART:4

59 13 2
                                    

پیداتکردم فرشته کوچولو

[2024]

[Jungkook]

4سال از موقعه ای که پیداش کردم میگزره فک نمیکنم که منو شناخته باشه درسته مگه میشه بشناسه از اون روزی که منو نجات داده خیلی میگزره ،
تغیر کردم از اون سال به بعد دیگه خودم رو نشناختم فقط تلاش کردم تا زنده بمونم بتونم مادر و خواهرم رو خوش حال نگه دارم به جایی رسیده بودم که هرچه قدر تلاش میکردم خودم رو از مرداب بکشم بیرون نمیشد اون مرداب بزرگ و بزرگتر میشد تا به جای رسید که انقدر ارتفاع مرداب زیادشد اکسیژنی برام نمود دیگه نتونستم نفس بکشم نتونستم احساسی در خودم به وجود بیارم پوچ شدم تمام افکارم به پوچی میرسید.
ادم هایی که کشتم خون هایی که رو دستمه سنگینی این خون ها خیلی زیاده ولی این راهیه که خودم انتخابش کردم برای زنده موندن ،برای غذا،برای داشتنه یه خواب اروم برای پول پس باید تا تهشو برم چه اخرش با مرگم روبه رو بشم چه نشم باید ادامه بدم
توی افکارم درحال پرسه زدن و مورورخاطرات بودم که با صدای تقه ای که به در خورد از فکر کردن بیرون امدم و با گفتن بیا تو ای اکتفا کردم
در باز شدو قامت درشت یونگی در چارچوب در نمایان شد
-هیییی چطوری رفیق چخبر؟
_سلام یونگی بیا بشین کارت داشتم .. چی میخوری برات بیارن
-همون یه قهوه اوکیه خب چیکارم داشتی
_امشب میخوام برم پیش جک دعوتم کرده میخوام که توهم باهام بیای اوکی
-اوکیه میام ولی دلیل دعوتش چیه؟
_خودمم نمیدونم فقط برام دعوت نامه فرستاده گفته خودت با همراه بیای
-اوهوم
درحال صحبت کردن برای پروژه جدیدی که قرار بود هفته بعد معاله کنیم حرف میزدیم که به در تقه ای خورد و با گفتن بیا توصحبتمون رو متوقف کردیم پیش خدمت بود قهوه ها رو گذاشتو رفت گوشیم داشت زنگ میخورد صفحش رو به طرف خودم گرفتم هوسوک بود جواب دادم-سلام رئیس ببخشید مزاحم اوقات فراقتتون شدم باید یه سری از برگه هارو امضا کنید چه ساعتی به شرکت میاین؟  از طرز صحبتش معلوم بود که یه شخصی پیششه عادت همیشگی هوسوک بود توی شرکت همیشه باهام رسمی صحبت میکنه _سلام اقای جانگ بله یک ساعت دیگه اونجام کار دیگه ندارین -خیر فعلا
بعد از قطع کردن کتم رو پوشیدم و با یونگی به حیاط عمارت رفتیم سوار ماشین شدیم و راننده به سمت شرکت رفت

[Jimin]

هیجوره نمیشد باید دنبال یه کار برای خودم بگردم بابام خرج دانشگاهمو نمیخواد بده چون متعقده که دانشگاه رفتن هدر دادن وقته انگار نه انگار پسر پس انداخته شبیه دختر باهام برخورد میکنه که زمانای قدیم با دخترا بد رفتار میکردن هووف توی مجله های اینترنتی دنبال کار میگشتم به تهیونگ هیونگ و جین هیونگ هم گفتم توی رستورانتو کار هست که با مدیر رستوران صحبت کردن گفتش فعلان نیازی نداریم به تمام سایت های کاریابی هم زنگ زدم و با گفتن اینکه ما ساعت کاری تمام وقت میخوایم مکالمه رو به پایان میرسوندن یا ساعت هایی که میگفتن بهم نمیخورد از کلافگی میخواستم موهام روبکشم که چشمم خورد به یه اگهی برای شرکت kj بود که یه مونشیه شب کار میخواستن یعنی از ساعت 6:00 تا ساعت12:30 بود ساعتش فوقلاده بود شماره تماس پایین نوشته ها بود زنگ زدم صحبت کردیم و گفتن رزومتو بفرست که ما برسیش کنیم و اینکه 3 روزه بعد جواب میاد و باهات  تماس گرفته میشه تماس رو به پایان رسوندیم و رزوممو براشون فرستادم و گوشیمو خاموش کردم از خوش حالی نمیدونستم چیکار کنم و فقط بالا پایین میپریدم دلم میخواست برم پیش هیونگام برای همین زنگ زدم بهشون گفتم بریم خونه جین هیونگ  اماده شدم و یه ارایش نسبتا ملایم انجام دادم و رفتم پایین توی پزیرایی یکم نشستم و منتظر اوبری که گرفتم بودم لوکیشن ماشین اون طرف روبه روی خونمون بود پس کفشامو پوشیدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم

______________________________________

سلاممم اینم از پارت جدید امیدوارم که خوشتون بیاد 🫶
پارت بعدی فکنم باید اماده بشین برای روبه رو شدن هنوز مطمئن نیستم ولیییی خب
عیدتون رو پیشا پیش تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشین 🩶
دوستون دارم و خواهشا لطفا حمایت یادتون نره یک دقیقه هم وقتتون رو نمیگیره که اون ستاره رو پرکنین فعلا🦋💙

the bud of life Where stories live. Discover now