Part:8

45 8 0
                                    

[Jimin]

خیلی ناراحت بودم وقت این خبر افتضاح رو شنیدم دلم میخواست فقط خرس کوچولو رو توی بغلم بگیرم و موهاشو نوازش کنم خیلی حس افتضاح و مزخرفی بود که اون پسری که این همه انرژی داشت شیطون بود با بازیگوشیش دل همه رو میبرد اینجور زیر چشماش گود افتاده بود لباش که همیشه یه حاله ای از صورتی بودن رو داشت اینجوری ترک خورده و سفید شده بود دلم میخواست فقط چشمام رو در بیارم ولی این صحنه رو از تهیونگ نبینم هففف
از شانس مزخرفم امروز اولین روز کاریم بود و باید میرفتمو کاراش و راست و ریست میکردم ولی از یه طرف دلم میخواست پیش تهیونگ باشم تا احساس تنهایی نکنه یا فکر نکنه حالش برامون مهم نیست تا بیام حرفی بزنم تهیونگ شروع کرد به حرف زدن و چیزی که گفت اعصابمو بیشتر بهم ریخت
_تاکجو زندست ولی به صورت زندگی نباتی دکتر گفت باید خیلی شانس باهاش یار باشه که بتونه بهوش بیاد. هه(یه لبخند).
یعنی توی یه روز چطور یه ادم میتونست اینهمه عذاب و تحمل کنه
کمی این دست و اون دست کردم و رفتم سمتش و گفتم
-تهیونگا خرس کوچولوی من  من باید برم امروز کارم شروع میشه من امشب میام پیشت وببخشید که نمیتونم باشم
لبخندی زد و دستمو کشید و منو توی بغلش گذاشت و گفت
_خرس کوچولوت خوبه نگرانش نباش برو به کارت برس
یه بغل محکم کردمش و ازش فاصله گرفتم باهاش خدافظی با جین هیونگ هم خدافظی کردم و رفتم تیپ و استایلم اوکی بود فقط یه کمی باید به صورتم برسم
رفتم بیرون بیمارستان و تاکسی گرفتم و ادرس رو بفرش گفتم اینه در اوردم کیف لوازم ارایشمی در اوردم او از اونجایی که گریه کرده بودم باید ارایش قبلیمو پاک میکردم پس دوباره یه میکاپ کامل انجام دادم و کارم با یه تینت صورتی و بالم لب تموم شد چند دقیقه گذشت و تاکسی جلوی شرکته وایستاد از هیبت شرکت دهنم وا مونده بود رو کردم سمت راننده و کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم رفتم داخل شرکت و به سمت منشی ها رفتم به یکی از منشی های پایین سلامی کردم و اون هم با نگاهی مهربون و دل نشین پاسخ سلامم رو داد
_ام سلام پارک جیمین هستم برای استخدام یه بازه زمانی که از ساعت 6:00تا 12:00 بود اینجام باید کجا برم؟
-سلام وقتتون بخیر ام بله درسته پارک جیمین اما فکنم بهتون گفته باشن سه روزه دیگه ؟
ولی شاید بتونین حضوری هم برین الان صحبت کنین میخواین چون همین الان هم 4نفره دیگه هم هستن اگر بخواین میتونم؟!ّ
با شنیدن این حرفش خوش حال سرمو تکون دادم قبول کرد رزمم هم از شانسم همراهم بود و بهم گفت برم طبقه 8 راه رو سمت راست رو برم و اتا 4 رومی منتظر بمونم منم همین کارو انجام دادم وقتی رسیدم 2نفر دیگه هم بودن که هردو زن بود و به طرز اسفناکی لباسشون باز بود و یه ارایش خلیجی غلیظی هم رو صورتشون خوابیده بود فکنم اینجا رو با یه کلاب اشتباه گرفتن به خودم نگاه کردم که یهکراپ کت جین زغالی با شلوارش و کتونی و ارایشی ملیح

[30 minutes later]

هففف بالاخره نبت من شد و با اعتماد بنفس قدم به جلو برداشتم و در زدم وبا شنیدن صدای بفرمایید رفتم تو سلامی کردم و رفتم رزومم رو روی میز گذاشتم 2 تا مرد بودن یکیشون فقط تیپ جذابی داشت و یکی دیگش از جذاب بودنش خودمو خیس کرده بودم اون فیسی نسبتا گربه مانندی داشت و نرمالو بود سفید ولی قیافش فواق العاده جدی بود.
نگاهم کردو و گفت
-خب خودتو معرفی کن
_پارک جیمین هستم 22 سالمه دانشجو رشته مجسمه سازیم
-همم دانشجو ..... خب تاحالا جایب هم کاری نکردی میخوام بدونم چرا دوس داشتی بیای اینجا؟
_امم خب به دلیل اینکه من دانشجو واز صبح تا ظهر کلاسم برای همین تایم کاری مناسبی برای من نبود تا دیدم نیاز به کارمند دارید و ساعت کاریتونم عالی بود
-همم اوکی قبول خب پارک جیمین ما فردا باهاتون تماس میگیریم میتونین برین
بلند شدم و خسته نباشیدی گفتم و رفتم هففف امیدوارم قبول کنن

[Min yoongi]

وقتی امد تو از نظرم یه پسر خیلی جذاب و کیوت بود و این خیلی خوردنیش میکرد بین سوالاتی که میپرسیدم همش حواسم سمت لبای بزرگ و قلوه ای شکلش بود دلم میخواست بین دندونام بگیرمشون فاکک چقد جذابه این لعنتی
این پسر حتی از اون جک و جنده هایی که امده بودن داشتن باهامون لاس میزدن چندیدن لول بالاتر بود و جذاب تر و استایلش اینو به خوبی نشون میداد که چقدر بدن رو فرمی  داره

......................................................................
سلامم عشقای من خوبین؟¿؟
اینم از پارت جدید یه سوپرایز که زیاد منتظرش نمونین و اینکه امیدوارم خوشتون بیاد عشقا و خیلی ممنون از کسایی که ووت دادن و کسایی که ندادن و فقط خوندن ولی بازم لطفا اون ستاره کوچولو رو پر کنین تا بتونم انگیزه بگیرم و خوش حال میشم نظراتتون رو بخونم راجب این پارت♡
دوستون دارم فعلاا♡☆ 

the bud of life Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang