سکس تراپیست
هر راهی رو امتحان کرده بود روانشناس، مدیتیشن، دمنوش،به هیچی فکردن، هرکاری!
ولی بازم نمیتونست تمرکز کنه این مشکلش رو به دوست عزیزش جیمین گفت و اولین کلمه ای که از دهن اون منحرف اومد بیرون سکس تراپیست بود
اون پسر همه چیز رو به سکس ربط میداد ولی شاید پیشنهاد بدی هم نباشه اون هر راهی رو امتحان کرده بود چرا که نه
مخصوصا با نزدیک شدن فصل امتحانا نمیخواست دوباره تو دانشگاه نمره های پایین بیارهپس گوشیش دراورد و سرچ کرد بعد از نیم ساعت دکتری به نام جئون جونگکوک رو پیدا کرد همه ازش راضی بودن
پس زنگ زد و برای فردا وقت گرفت.
.
.
.:«راحت باش»
مرد با دیدن پاهای جمع شده پسر و دست مشت شده و پنهانش حدس میزد زیاد درباره این قضیه راحت نیست
:«راحتم»
حتی نمیتونست مرد رو نگاه کنه
جونگکوک از جاش بلند شد و مقابل تهیونگ قرار گرفت و با دستای قویش پاهای تهیونگ رو از هم باز کرد
:«وقتی چیزی رو ازت میخوام انجامش بده مطمئن باش به نفع خودته»
ولی تهیونگ تمام تمرکزش روی دست تتو دار و رگ دار مرد بود
دمای بدنش بالا رفت و گونه هاش کمی قرمز شده بود
اون تحریک شده بود!
جونگکوک پوزخندی زد
:«باکره ای؟»
تعجب کرد
:«چی؟»:«فقط یه باکره میتونه انقدر راحت خیس بشه»
چیزی نگفت فقط به زمین خیره شد
مرد پوزخند صدا داری زد
:«پس هستی»
:«خیله خب برگردیم سره کار اصلی»
پشت میزش نشست
:«گفتی مشکل تمرکز داری»
سری تکون داد
:«با کلمات احساست رو بیان کن»
تهیونگ
:«بله»جونگکوک از مطیع بودن پسر خوشش میومد ولی اون اینجا بود که کمک کنه
:«مشکلت میتونه با سکس حل بشه»
تهیونگ از جاش بلند شد و به سمت در رفت
:«ممنونم»
ولی جونگکوک مانعش شد
:«ولی تو که سکس نداری»
تهیونگ
:«مهم نیست تمرکز اونقدرا هم مهم نیست»جونگکوک
:«من وظیفمه مشکل بیمارام رو حل کنم پس کاری که بهت میگم رو بکن»