⚂꙰

59 12 0
                                    

آقای جئون که لحظه ای قبل فقط با سر تکون دادن برای هردوشون بهشون نشون داد که چه قدر میتونن تاسف برانگیز باشن راهش رو گرفته بود و رفته بود، و حالا جیمین با پسری مونده بود که با آه و ناله هاش داشت روی مخش میرفت؛ ولی از اونجایی که پسری بود که زود عذاب وجدان می گرفت با چرخوندن چشمش سعی کرد به پسر کمک کنه تا روی دوپاش بایسته:"همچینم ضربه ی محکمی نبود که اینقدر ادا درمیاری!"

با این حرف کوک با دستی که دور کمر جیمین حلقه کرده بود، فشار زیادی به پهلوی جیمین وارد کرد که باعث شد پسر چنان ازش دور بشه که برای بار دوم و این دفعه زانوهای جونگکوک رو با انداختنش روی زمین، خراش بندازه:"فاک فاک فاک! من قرار نبود اینقدر داغون بشم...فقط قرار بود به پدرم سر بزنم!"

جیمین که از شنیدن این حرف ها بار عذاب وجدانش کمی سنگین تر شده بود به سرعت پسر رو به سمت اولین ماشینی که نزدیکش بود برد و با باز کردن درش، جئون کوچک رو روی صندلی انداخت که ایندفعه سرش به در پشت سرش برخورد کرد و باعث شد جیمین برای کمتر صدمه زدن به پسر ازش به بهانه ی آوردن کمک های اولیه دور بشه!

─────────ೋღ 🌺 ღೋ─────────

جیمین:"هی جئون سرت چیزیش نشده که اینقدر داد میزدی و اینطور که معلومه کله محکمی داری!"

کوک که با اون همه ضربه جون نداشت جواب جیمین رو بده، فقط بی حالی اجازه داده بود پسرهر بلایی میخواد سرش بیاره ولی هر چی جز کار الان پسر که داشت به زور شلوارش رو از پاش در میاورد:"هی داری چی کار می کنی؟"

جیمین چشماشو چرخوند:"هیچی...می خوام باهات دکتر بازی کنم!"

با شنیدن این حرف کوک دستاش رو بالا آورد و دستای جیمین رو از روی دکمه باز شلوارش کنار زد:"نمیخواد... خودم به بقیه اش رسیدگی می کنم!"

جیمین ابروش رو برای نامطمئن بودن بالا انداخت:"مطمئنی؟ من می تونم نگاهی به زخمت بندازم. چون یه دوره ی کوتاه آموزشی دیدم!"

با شنیدن این حرف کوک نگاه جدی ای بهش انداخت:" دانشجوی پزشکی؟"

جیمین:"نچ"

جونگکوک:"دانشجوی پرستاری؟"

جیمین:"نچ"

ꎇꍏꂵꂦꀎꑄ ꍏꏳ꓄ꂦꋪ ꅏꀤ꓄ꃅ ꏳꍏꉣꀤ꓄ꍏ꒒ ꎇ꙰ ⏤͟͟͞͞✰Where stories live. Discover now