_چون منم
_اووو پس تو لی مینهویی
مرد چیزی نگفت.
جیسونگ ادامه داد: من باید ازت بترسم؟
_درسته
_چرا؟
_چون من یه روحم
_روح!
_ادما از روحا میترسن
جیسونگ خیلی کیوت در حالی که لپاشو باد کردن بود و لباش فنچه بود و این از دیدن مینهو دور نبود با چشمای گردش گفت: ولی تو آزارم نمیدی لی مین هو، تو نجاتم دادی..
مین هو خندید و گفت: خب شاید یه وقت هوس کنم ازارت بدم
_پس بده من خوشحال میشم توسط یه روح اذیت بشم تا یه آدم..
_چرا از آدما بیزاری؟
_تو یه روحی نمیتونی ذهنم بخونی؟
_من یه روح تنبلم
_خوشحالم که ازم فرار نمیکنی روح تنبل
_چی؟
جیسونگ با لبخند گفت: سری پیش رفتی
مین هو باز سکوت کرد.
جیسونگ ادامه داد: میخوام ببینمت ولی میترسم بری
_چرا میخوای یه روح رو ببینی شاید بترسی از چهرم از اونجایی که خودکشی کردم.
_درسته میتونه دردناک باشه ولی وحشناک نه..
_خودت خواستیا بعد یه هو جیغ نزنی؟
_قول میدم
جیسونگ خوشحال بود میتونه اون مرد و ببینه.
مین هو گفت: آروم بلند شو برگرد.
_چشمام باز باشه؟
_اره در هر حال تو حالت عادی نمیتونی ببینیم
_پس چه جوری...
_هی خیلی سوال میکنی
جیسونگ حرفی نزد و لبخند ریزی زد که چشمای مینهو قفل لبای پسر شد اون زیبا بود. خاص و عجیب. ازش نمیترسید باهاش حرف میزد در موردش کنجکاو بود. اون حتی دوست داشت بدن عجیبش رو ببینه. بدن روحی که میتونست وحشناک باشه. ولی این برای جیسونگ میتونست دردناک باشه؟ اون از کلمات عجیب استفاده میکرد...
در حالی که وقتی مرد وقتی جسم خودش رو دید میترسید مدتی نمیتونست خودشو درک کنه نمیتونست تحمل کنه. گاهی بخاطر همین همسایه های این خونه رو میترسوند و آزار میداد ولی این پسر و نه.. چون اون فرق داشت همیشه براش توی این خونه پیانو مینواخت اون خیلی مهارت داشت.
جیسونگ نالید: نمیبینمت مستر لی
مین هو آروم نزدیکش شد دست راستش رو روی چشمای پسر کشید و عقب رفت تا پسر از فاصله نزدیکشون نترسه خیلی داشت مراعات اون رو میکرد.
YOU ARE READING
Ghost Piano
Non-Fictionبیا آروم پیش بریم..ولی نمیشه تو خونه ای که بوی ارواح میده آروم پیش رفت... داستان از اونجایی شروع میشه که هان جیسونگ وارد ویلای قدیمی میشه. همه چیز اون خونه عجیبه ولی برای جیسونگ نه... اون خونه خاصه مخصوصا پیانویه طبقه بالا، اتاق پوسیده و قدیمی ح...