Part 10 End

232 42 36
                                    

به صورت مرد نگاه کرد باورش نمیشد واقعی باشه. محکم پلک زد و مجدد بهش نگاه کرد.

قدش خیلی بلندتر از خودش بود کت بلندی پوشیده بود که تا زیر زانوهاش بود و پارچه ی نازکی داشت که توسط باد کنترل میشد.

استایل رسمی با ترکیب رنگ های مشکی و سرمه ای که با بدن خوش فرمش به زیبایی روی تنش نشسته بود.

مرد با شیطنت گفت: الان باید بغلم کنی و کلی ببوسیم جیسونگ نه اینجوری بهم خیره بشی

جیسونگ سریع دستش رو روبه روی مرد جوان گرفت و توپید: یه دیقه لطفا...

با دقت بیشتری به صورتش نگاه کرد. چشمای کشیده و گربه ای که توسط خدا نقاشی شده بود. بینی قلمیش؟ اون خاص بود لبای خوش فرمش نمیشد بیانش کرد دیدنی و پرستیدنی. موهای بلندش رو بسته بود و کمی روی صورتش مرتب قرار گرفته بود.

زیر لب نالید: تو فوق العاده زیبایی لی مینهو

مینهو لبخندی شیرین زد که قلب پسر کوچیکتر رو بیشتر لرزوند.

جیسونگ سریع خودشو به آغوش اون مرد رسوند و محکم بغلش کرد. حسش واقعی تر بود دیگه اون روح نبود. باورش نمیشد اون قرار بود بره خونه هیون جین و مراقبش باشه ولی مین هو حسش کردن بود با همون مکالمه کوتاه و برگشته بود به زندگی ولی این براش عجیب بود حس میکرد هیون جین خیلی چیزا رو بهش نگفته بود... مهم نبود.. مهم اینکه اون الان زنده بود با جسمی که متعلق به خودش بود. حس بویاییش رو به کار گرفت و بیشتر حسش کرد.

مین هو محکم بغلش کرد و جسم ظریف پسر و لمس کرد. درست فکر میکرد جیسونگ واقعا ظریف و خاص بود.

آروم از هم جدا شدن. جیسونگ در حالی که سعی داشت گریه نکنه با بغض گفت: خوشحالم که برگشتی مین هو دلم برات خیلییییی تنگ شده بود.

مین هو لبخندی شایسته ای زد و آروم موهای پسر و نوازش کرد و گفت: چیز دیگه ای جا ننداختی؟

جیسونگ متعجب گفت: چی؟؟

آروم سمت لب های جیسونگ خم شد و یک اینچی لب هاش زمزمه کرد: دوستت دارم

جیسونگ متعجب بهش خیره شد ولی مینهو سریع تر عمل کرد و دستاشو قاب اون صورت گرد و خوشمزه اش کرد و لباهای جیسونگ رو بین لب هاش گرفت. این حس عمیق تر از قبل بود. اینکه جیسونگ هم میتونست اون بوسه رو حس کنه براشون جور دیگه ای خاص بود.

جیسونگ آروم عقب عقب رفت و به در تکیه داد و سعی کرد بازش کنه و وارد خونه بشن. آروم عقب عقب رفت و وارد ویلا شد. بوسه هاشون شدت گرفت و سعی کرد با مین هو که بی‌قراری میکرد همراهی کنه ولی حتی نمیتونست کمی لباشو به اراده خودش تکون بده. مین هو با شدت خاصی لباشو از لبای جیسونگ جدا کرد و نخ براغی بین لب هاشون کش اومد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 12 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Ghost PianoWhere stories live. Discover now