باور نکردنی بود اون داشت وسط خیابون با دوتا روح صحبت میکرد. طولی نکشید تا با رفتارای عجیبش به جسد رسید و سریع با پلیس و آمبولانس تماس گرفت.
.
.
.یک روز از ماجرا میگذشت تا تونسته بود ثابت کنه داشته میگذشته و یه سری چیزا عجیب تو جاده دیده و متوجه شده فردی بیهوش اونجاست. و بعد از ساعت ها از بازجویی پلیس ها مرخص شده بود و کلافه به خونه برمیگشت.
در ویلا رو باز کرد و بی جون روی یکی از کاناپه ها افتاد.
به صفحه گوشیش نگاه کرد.
۱۰ تماس بی پاسخ از یانگ گارام
پسری که اخیرا باهاش دوستی رو شروع کرده بود کسی مثل خودش. از نگاه و رفتارهای پسر خوب متوجه شده بود که ازش خوشش میاد. ولی سعی نداشت این قضیه رو جدی بگیره. تا وقتی که توی جشن کلاسیشون اون بهش اعتراف کرده بود البته این در حالی بود که هر دو مست بودن. جیسونگ این اعتراف رو به مستی میگرفت و جدی قبولش نداشت ولی نمیتونست ازش دریغ بشه.
وایب کیوت و کلاسیک اون پسر و دوست داشت. جوری بود که اون پسر بوی قهوه و شکلات میداد کتاب هایی که همیشه در دست داشت هیچ وقت ناپدید نمیشد یا کت های اور سایز و بلند قهوه ایش و شلوار و پیراهن شیری و کرم موهای بلندش که انگار از سال ۱۹۸۸ اومده وایب خاصی داشت که جیسونگ رو سمتش میبرد.
توی افکارش گم شده بود که مینهو توپید: انقدر درگیرت کرده
از فکر به اون پسر بیرون اومد و گفت: این حریم شخصیمه
_ اوم درسته ولی جوری غرقش شده بودی که کنجکاو شدم بدونم اون کی میتونه باشه و متوجه شدم از قضا یه پسر پلشت بوده
_هی اون پلشت نیست...اون...
_اون؟!
روی مبل نشست و به مین هو نگاه کرد هنوز حالت عجیبی روی سرش به جا مونده بود.
_متوجه شدی بخاطر چی بدنت داره به حالت معمولی برمیگرده؟
_اره
_چرا؟
_نمیتونم بهت بگم
_اوف یاااا
جیسونگ کلافه بود از همه چیز باید تکلیفش رو روشن میکرد . جلوی مین هو به پسر یانگ گارام تماس گرفت.
به دو بوق نرسید که پسر سراسیمه جواب داد: الو جیسونگ...
جیسونگ لبخندی شیرین زد و مینهو کلافه به اتاق پیانو پناه برد اصلا دوست نداشت مکالمه لوسشون رو گوش کنه. ولی چرا؟!
.
.
.(یک هفته بعد)
یک هفته به طور خیلی مزخرفی برای مین هو گذشته بود جیسونگ بیشتر روز رو خونه نبود و شب ها خسته به اتاقش پناه میبرد. مین هو تلاش به کنجکاوی نمیکرد تا روزی که جیسونگ همراه اون پسر لعنتی وارد خونه قدیمی شد.
همه چیز همونجا برای مین هو متوقف شد. تمام تلاشش رو میکرد تا به صدای خنده هاشون گوش نده ولی نمیتونست آخر از اتاق پیانو بیرون اومد و به سمت صداها رفت و از گوشه ای بهشون نگاه میکرد.
هر دو سرگرم درست کردن کیکی بودن که حتی نمیدونستن دستور پختش چیه. هوفی کشید و غرید: اسکل داره چیکار میکنه اونجوری کیک درست نمیکنن... نه تنها خودش دیونست بلکه از یه پسر دیونه تر هم خوشش اومده.. من جای اون بودم سمت یکی میرفتم حداقل آشپزی بلد باشه... مثل من...
مثل اون؟! درسته مینهو توی آشپزی فوق العاده بود ولی چرا اون؟ مگه مین هو تنها پسر آشپز دنیا بود؟ ولی میتونست عاشق ترین دنیا برای جیسونگ باشه. نه؟!
نمیدونست چیشد ولی ضربات قلبش رو از نزدیک شنید. همه اینا تقصیر جیسونگ بود، چون اون داشت جلوی چشماش لبای پسر و با لذت میبوسید. درسته مقصیر تمام این حالاتش جیسونگ بود.
کمی نزدیک شد و بهشون با دقت نگاه کرد. دور لبای جیسونگ خامه ای بود و اون پسر تمام اون خامه ها رو با لبای خوش فرم جیسونگ میبلعید. دستاشو دور کمر جیسونگ حلقه کرد و روی میز چوبی قدیمی گذاشت و بین پاهای جیسونگ قرار گرفت و بیشتر پسر و به خودش فشرد.طولی نکشید تا توی اتاق جیسونگ سرگرم برهنه کردن هم دیگه بودن و این برای مین هو یعنی تموم شدن همه چیز دیگه حتی نمیخواست یه روح باشه و این لحظه رو با چشماش ببینه.
در حالی که پسر ترقوه های جیسونگ رو میبوسید و میمکید مینهو بدون اینکه جیسونگ متوجهش بشه از سمت مخالف مچ پای پسر و گرفت و کشید. جوری که لباش از روی ترقوه های جیسونگ جدا شد و به کل پایین کشیده شد. پسر جون به خودش اومد و با ترس به اطراف نگاه کرد. ولی هیچی ندید. مین هو شروع کرد به خندید و بیشتر اون پسر و آزار داد. و به غر زدن های جیسونگ بعد این قضیه فکر نمیکرد شاید براش مهم نبود اون فقط میخواست این پسر و از جیسونگ دور کنه.
پسر جای خودش برگشت و بی اهمیت باز هم لبای جیسونگ رو بوسید و زبونش رو قفل زبون جیسونگ کرد. چشماش و باز کرد و جدا شد ولی با چیزی که دید داد بلندی کشید و از روی تخت پایین افتاد.
جای صورت جیسونگ یه صورت تار و ترسناک بود. درسته صورت عجیب مینهو. اون روح هر کاری میکرد حتی جون طرف مقابلش براش اهمیت نداشت.
جیسونگ متوجه مین هو شد ولی مینه اهمیتی نداد . با خنده ازشون دور شد و شروع کرد به بازی با در و تولید صداهای عجیب به حدی که پسر جوون با ترس لباساشو پوشید و حتی سمت جیسونگ نرفت تا خداحافظی کنه.
این بود شیطنت لی مین هو ولی همه چیز اینجا متوقف نمیشد. شاید حتی خودشم متوجهش نمیشد... ولی اون ضربان قلب الکی نبود.
سلام و علیکم😌 وقتی میگم این مینی فیک و دوست دارم منظورم شیطنت مینهوعه😁 اصلا خیالم راحت شد😅 ووت و کامنت فراموش نشه دوست داشتید به دوستاتون معرفی کنید خیلی زیاد مرسی
YOU ARE READING
Ghost Piano
Non-Fictionبیا آروم پیش بریم..ولی نمیشه تو خونه ای که بوی ارواح میده آروم پیش رفت... داستان از اونجایی شروع میشه که هان جیسونگ وارد ویلای قدیمی میشه. همه چیز اون خونه عجیبه ولی برای جیسونگ نه... اون خونه خاصه مخصوصا پیانویه طبقه بالا، اتاق پوسیده و قدیمی ح...